کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاروک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپاروک
لغتنامه دهخدا
سپاروک . [ س َ ] (اِ) کبوترکه بعربی حمام گویند. (برهان ) (آنندراج ). کبوتر است و آن را سماروک نیز گویند. (جهانگیری ) : سپاروک ارچه اوج چرخ گیردکجا گردد رها از مخلب باز. قطران (از جهانگیری ).رجوع به سباروک و سماروک شود.
-
جستوجو در متن
-
سباروک
لغتنامه دهخدا
سباروک . [ س َ ] (اِ) کبوتر و بعربی حمام خوانند. (برهان ). رجوع به سبارو و سپاروک شود.
-
سماروک
لغتنامه دهخدا
سماروک . [ س َ ] (اِ) کبوتر. (جهانگیری ). کبوتر باشد که به عربی حمام گویند.(برهان ) (آنندراج ). رجوع به سباروک و سپاروک شود.
-
سبارو
لغتنامه دهخدا
سبارو. [ س َ ] (اِ) کبوتر. (رشیدی ) : سبارو گرچه اوج چرخ گیردکجا گردد رها از مخلب باز . قطران (از رشیدی ).رجوع به سباروک و سپاروک شود.
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . (اِ) نام حرف «پ » یعنی باء فارسی بسه نقطه ٔ تحتانی و آن از حروف مخصوصه ٔ فارسی است و در تعریب و غیر تعریب به فاء بدل شود، چون پیل و فیل ؛ و ببای موحده چون تپ و تب ؛ و به جیم چون پالیز و جالیز؛ و به غین معجمه چون : پرویزن و غرویزن ؛ و به کاف تازی...