کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سفطی
لغتنامه دهخدا
سفطی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به سفطالقدور که قریه ای است در اسفل ارض مصر. (الانساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
نخواب
لغتنامه دهخدا
نخواب . [ ن َ خوا / خا ] (نف ) که نتوان با دوتا کردن ، آن را به روی هم خواباند به علت ضخامت یا سختی و سفتی ، چون پاشنه ٔ بیشتر کفش ها. تانشو. که تا نشود.
-
چیلانی
لغتنامه دهخدا
چیلانی . (ص نسبی ) منسوب به چیلان . منسوب است به چیلان که چوب سفتی است از درخت عناب که اشتغال به پیشه ٔ مربوط به این چوب را افاده میکند. (الانساب سمعانی ). رجوع به چیلان شود. || چیلانگر. رجوع به چیلانگر شود.
-
ساکارور گرانوله
لغتنامه دهخدا
ساکارور گرانوله . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) اشکال دارویی جامدی است که از قند و مواد مؤثر دارویی تشکیل شده است که اغلب به همان نام گرانوله نامیده میشود. برای تهیه ٔ آنها ممکن است مواد دارویی را با قند بیامیزند و با کمک شربت آن را به غلظت مناسبی بر...
-
در سفتن
لغتنامه دهخدا
در سفتن . [ دُ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن در. سنبیدن مروارید. || کنایه از سخن نغز گفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ) : غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را. حافظ.هر ترانه ترانه ای می گفت هر نسفته دری دری می سفت ....
-
چیلان
لغتنامه دهخدا
چیلان . (اِ) عناب را گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). عناب بود. (اوبهی ). سنجد گرگانی بود. (صحاح الفرس ). سنجد جیلان . در ترکستان چین نوعی عناب است ریزتر از عناب ایران : سنجد چیلان به دو نیمه شده نقطه ٔ به سرمه به یک یک زده . رودکی .مانند یکی...
-
دانه بستن
لغتنامه دهخدا
دانه بستن . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (... خوشه و در خوشه ) پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه . (آنندراج ). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن : فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهارخوشه بندد دانه ٔ زن...
-
محکمی
لغتنامه دهخدا
محکمی . [ م ُ ک َ ] (حامص ) حالت و چگونگی محکم . استواری . سختی . سفتی . بستگی . (ناظم الاطباء). حصانت . رصانت . رزانت . استحکام . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بنگر به چه محکمی ببسته ست مر جان ترا بدین تن اندر. ناصرخسرو.بسا رخنه که اصل محکمی هاست بسا انده...
-
شادروان مروارید
لغتنامه دهخدا
شادروان مروارید. [ دُ ن ِ م ُ ] (اِ مرکب ) نام صوتی است از مصنفات باربد مطرب و وجه تسمیه اش این است که روزی باربد مطرب بشادروان خسروپرویز نشسته آن صوت را نواخت و آن را شادروان نام نهاد و خسرو فرمود که طبقی پر از مروارید نثار باربد کردند و آن را شادرو...
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ َ غ َ ] (اِ) شغر و سختی و ستبری که در پوست دست و پاها از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). سفتی و سختی پوست تن . و رجوع به چغر شدن شود. || (ص ) گوشت سخت رگ دار. (از فرهنگ نظام ). چِغِر. (در تداول تهرانیان ). چِغِل (در اصطلاح رو...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) تاج الکتاب السرخی . عوفی در لباب الالباب گوید: سید الاجل کان سیادت و جان سعادت بر آسمان علوم ماه تابان و بر فلک علو خورشید رخشان ، مدتها دیوان انشاء سلطان شهید به رسم او بود. منشآت او مقبول فضلا و مکتوبات او پسندیده ...
-
نرم شدن
لغتنامه دهخدا
نرم شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دَمَث . نُعومة. (تاج المصادر بیهقی ). لیان . (از ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ). ملاینه . (از منتهی الارب ). لین . (ترجمان القرآن ). لدونت . تملس . (یادداشت مؤلف ). || صاف و صیقلی و هموار شدن . از خشونت و زبری ...
-
زندپیچی
لغتنامه دهخدا
زندپیچی . [ زَ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ فراخ ریسمانی سفید گنده و هنگفت و سطبری باشد که پارچه ٔ آن را بسیار سفت بافته باشند و بعضی گویند: زندپیچی پارچه ای باشد در نهایت درشتی و سفتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ سفت و سطبر و در فرهنگ به جای یاء، نون آو...
-
نرم کردن
لغتنامه دهخدا
نرم کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلیین . لینت دادن .لینت بخشیدن : و توت ترش طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر چکندر بپزند و به آبکامه و روغن زیت چون آچاری سازند و پیش از طعام بخورد طبع را نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و طبع را نرم با...