کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُرخک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک . [ س ُ خ َ ](اِخ ) قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان ).
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک . [ س ُ خ َ ](ص مصغر) مصغر سرخ است . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) ال . کُرنوس . (گیاه شناسی ثابتی از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام رستنیی باشد دوایی و آن را سرخ مرد گویند و به عربی حمیرا گویند. (برهان ) (آنندراج ). || نام بیماریی است . ...
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک .[ س ُ خ َ ] (اِخ ) از کوهستانات جلگه ٔ لار از توابع لاریجان نزدیک تهران و دارای معدن زغال سنگ است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو شود.
-
توه سرخک
لغتنامه دهخدا
توه سرخک . [ ت ُ وِ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرسم است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد غرب واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک . [ س ُ خ َ ](اِخ ) قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان ).
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک . [ س ُ خ َ ](ص مصغر) مصغر سرخ است . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) ال . کُرنوس . (گیاه شناسی ثابتی از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام رستنیی باشد دوایی و آن را سرخ مرد گویند و به عربی حمیرا گویند. (برهان ) (آنندراج ). || نام بیماریی است . ...
-
سرخک
لغتنامه دهخدا
سرخک .[ س ُ خ َ ] (اِخ ) از کوهستانات جلگه ٔ لار از توابع لاریجان نزدیک تهران و دارای معدن زغال سنگ است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو شود.
-
جستوجو در متن
-
قزلجه
لغتنامه دهخدا
قزلجه . [ ق ِ زِ ج َ / ج ِ ] (ترکی ، اِ) پول طلا. || آبله ٔ سرخ . سرخک . سرخجه . || ساس . (ناظم الاطباء). سرخک .
-
گل افشان
لغتنامه دهخدا
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم خراسان ، مخملک یا سرخک یا آبله مرغان را گویند.
-
سرخکی
لغتنامه دهخدا
سرخکی . [ س ُ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سرخک که قریه ای است بر دروازه ٔ نیشابور. (الانساب سمعانی ).
-
طاغدانه
لغتنامه دهخدا
طاغدانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به «طاقدانه » شود. || قرنوس . قرانینا. آل . راهن . سرخک .
-
سرخ مرد
لغتنامه دهخدا
سرخ مرد. [ س ُ م َ ] (اِ مرکب ) نازک بدن است و آن رستنیی باشد که برگش به برگ بستان افروز ماند و ساق آن سرخ و خوش آینده بود. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) : چه شک آنجا که آن سرخار شد پست دمد گر سرخ مرد از خاک پیوست . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).سرخ...
-
چپ چپی
لغتنامه دهخدا
چپ چپی . [ چ َ چ َ ] (اِ مرکب ) شفت . یکی از سه گونه آل که در جنگل های ارسباران است . درخت راهن . درخت سرخک .درخت طاقدانه . درخت قرانیا. درخت حب الشوم . شجرالقراصیة. || میوه ٔ درخت چپچپی . راهن . سرخک . طاقدانه . قرانیا. حب الشوم . قراصیه . رجوع به ش...