کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَمِينٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سمین
لغتنامه دهخدا
سمین . [ س َ ] (ع ص ) فربه . (غیاث )(مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : حاسدم خواهد که او چون من همی گردد بفضل هرکه بیماری دق دارد کجا گردد سمین . منوچهری .علم جوی و طاعت آور تا بجان زین تن لاغر برون آیی سمین . ناصرخسرو.بس ظریفند و لطیفند و سم...
-
غث و سمین کردن
لغتنامه دهخدا
غث و سمین کردن . [ غ َث ْ ث ُ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزیدن . انتخاب کردن . به گزینی . به گزینی کردن . خوب و بد کردن . بد و خوب کردن . || جدا کردن . تشخیص دادن .
-
غث و سمین
لغتنامه دهخدا
غث و سمین . [ غ َث ْ ث ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) لاغر و فربه . (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اندک و بسیار. (برهان قاطع). || کنایه از نیک و بد. || کنایه از قوی و ضعیف . || کنایه از توانگر و درویش . || کنایه از دو چیز نقیض یکدیگر. (ب...
-
جستوجو در متن
-
لنبک
لغتنامه دهخدا
لنبک . [ لُم ْ ب َ ] (ص ) مردم فربه و پرگوشت و ناهموار. (برهان ). سمین . چاق .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سمین . رجوع به احمدبن یوسف حلبی ... شود.
-
ازنب
لغتنامه دهخدا
ازنب . [ اَ ن َ ] (ع ص ) فربه . (منتهی الارب ). سمین .
-
چاق و چله
لغتنامه دهخدا
چاق و چله . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از اتباع ) تنومند. فربه . فربی . سمین . || سالم . صحیح . تندرست . و رجوع به چاق و فربه و سمین شود.
-
امح
لغتنامه دهخدا
امح . [ اَ م َ ح ح ] (ع ص ) فربه تن دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سمین . (ناظم الاطباء). سمین همچون ابح . (از اقرب الموارد). و رجوع به ابح شود.
-
شنخم
لغتنامه دهخدا
شنخم . [ ش ِن ْ ن َ ] (ع ص ) فربه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فربه و سمین . (از ناظم الاطباء).
-
هزیل
لغتنامه دهخدا
هزیل . [ هََ ] (ع ص ) لاغر. نزار. ج ، هزلی . (یادداشت مؤلف ). ضد سمین . ج ، هَزْلی ̍. (اقرب الموارد).
-
دودحة
لغتنامه دهخدا
دودحة. [ دَ دَ ح َ ] (ع مص ) فربه و سمین گردیدن . (ناظم الاطباء). فربهی . (منتهی الارب ).
-
ذوبذم
لغتنامه دهخدا
ذوبذم . [ ب ُ ] (ع ص مرکب ) ثوب ذوبذم ؛ کثیرالغزل . صفیق . || رجل ذوبذم ؛ سمین . فربه .
-
قصود
لغتنامه دهخدا
قصود. [ ق َ ] (ع ص ) فربه سیمین : مخ ّ قصود؛ مغز فربه سمین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مستوثن
لغتنامه دهخدا
مستوثن . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص )فربه و سمین . || چیزی که باقی بماند و قوی شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثان شود.