کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَرسَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...
-
کار سرسری
لغتنامه دهخدا
کار سرسری . [ رِ س َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سطحی .- کار سرسری کردن ؛ سهل انگاری کردن . رجوع به سهل انگاری کردن شود.
-
واژههای همآوا
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عسکربن محمدبن ثابت . یاقوت گوید: وی صدیق ما بود و مردی صاحب حمیت و مردانگی بود و شعرا را در مدح وی قصایدی است . کمال قاسم واسطی در حق او سروده است :اقول لمرتاد تقسم لُحمه علی البید ما بین السری و التبحر....
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبداﷲبن هیثم بن هشام صرصری . شیخ ثقة و صدوق بود. وی از ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل محاملی و محمدبن عبیداﷲبن العلاء کاتب و ابوالعباس احمدبن محمدبن سعیدبن عقدة کوفی و ابوعیسی احمدبن اسحاق انماطی و اب...
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوزکریا یحیی بن یوسف صرصری ضریر حنبلی متوفی 656 هَ . ق . وی دیوانی دارد در زهد و مدایح پیغمبر. (کشف الظنون ). زرکلی او را انصاری و اهل دیهی نزدیک بغداد دانسته گوید: دیوان وی مخطوط است . (الاعلام زرکلی ، ص 1158)....
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) نجم الدین ابوربیع سلیمان بن عبدالقوی طوخی صرصری ، فقیه و از دانشمندان . در قریه ٔ طوخی از اعمال صرصر در عراق متولد گردید و در 691 هَ . ق . به بغداد شد و در 704 به دمشق رفت و در بلد الخلیل (فلسطین ) درگذشت . او راست : «بغیة ...
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به دیهی در دو فرسنگی بغداد معروف به صرصرالدیر. (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
سرلشکری
لغتنامه دهخدا
سرلشکری . [ س َ ل َ ک َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی : رعیت نوازی و سرلشکری نه کاری است بازیچه و سرسری .سعدی .
-
سمبل کردن
لغتنامه دهخدا
سمبل کردن . [ س َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاری را سرسری و برای رفع تکلیف انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شاپی و تاپی
لغتنامه دهخدا
شاپی و تاپی . [ شاپ ْ پی ُ تاپ ْ پ ] (ق مرکب ، از اتباع ) با عجله ، بدون دقت و مراقبت ، سرسری .
-
سنبل کردن
لغتنامه دهخدا
سنبل کردن . [ سَم ْ ب َ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، سرسری انجام دادن کاری را. اجرای امری بطور سطحی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شرتک زدن
لغتنامه دهخدا
شرتک زدن . [ ش ِ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان ، سرسری جاروب کردن . با لاقیدی و سرعت و ناپاک جارو کردن . (یادداشت مؤلف ).