کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوی چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفت سوی
لغتنامه دهخدا
هفت سوی . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد که 90 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
تام سوی
لغتنامه دهخدا
تام سوی . (اِخ ) بندر آزادی است به فرمز که در سال 1858 م . برای تجارت اروپاییان آزادی این بندر تأمین گردید و در اول اکتبر سال 1884 در این بندر بین فرانسویها و چینی ها جنگی درگرفت . در اطراف آن معادن گوگرد فراوان است .
-
درون سوی
لغتنامه دهخدا
درون سوی . [ دَ ] (اِ مرکب ) سوی درون . درون سو. جانب انسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به درونسو شود.
-
سوی زن
لغتنامه دهخدا
سوی زن . [ زَ ] (اِ) سوزن باشد که بدان چیزها دوزند. (آنندراج ) (برهان ). سوزن . (ناظم الاطباء).
-
سوی غامش
لغتنامه دهخدا
سوی غامش . [ م ِ ] (اِ) سلام . تحیت . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 106). || تملق . || رسم خوش آمدگویی . (ناظم الاطباء).
-
آن سوی رودی
لغتنامه دهخدا
آن سوی رودی . [ ی ِ ] (اِخ ) گروهی از مردم گیلان که میان سپیدرود و کوه نشینند. و آنان را یازده ناحیت است : خانکجال ، ننک ، کوتم ، سراوان ، پیلمان شهر، رشت ، تولیم ، دولاب ، کهن رود، استراب ، خان بلی . (حدودالعالم ).
-
سر سوی کسی نهادن
لغتنامه دهخدا
سر سوی کسی نهادن . [ س َ ی ِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) متوجه شدن به او. (آنندراج ). بسوی کسی رفتن : نهادند سر سوی افراسیاب همه رخ ز خون سیاوش پرآب . فردوسی .چو من سر سوی کید هندو نهم از او کینه ٔ کید یکسو نهم .نظامی (از آنندراج ).
-
سوی پا دیدن
لغتنامه دهخدا
سوی پا دیدن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). در حالت انفعال و خجالت می بودن . (آنندراج ).
-
سوی کسی گرفتن
لغتنامه دهخدا
سوی کسی گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جانب کسی گرفتن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 324) : فلک بی رنگ خواهد روی ما راچه سان گیرد بمیدان سوی ما را.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
اصحاب صراط سوی
لغتنامه دهخدا
اصحاب صراط سوی . [ اَ ب ِ ص ِ طِ س َ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یاران راه راست : فستعلمون من اصحاب الصراط السوی . (قرآن /20 135).
-
جستوجو در متن
-
اخذ
لغتنامه دهخدا
اخذ. [ اَ خ ِ ] (ع ص ) مرد رَمَدرسیده . آشفته چشم . چشم بهم خورده . بدرد چشم دچارشده .
-
زخم چشم
لغتنامه دهخدا
زخم چشم . [ زَ م ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زدن چشم . چشم زدن . نگاه بد چشم . چشم زخم : مبادا چشم کس بر خوبی خویش که زخم چشم ، خوبی را کند ریش . نظامی .رجوع به چشم زدن ، چشم زخم ، و زخم شود.
-
چشوم
لغتنامه دهخدا
چشوم . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) چشمیزک و چاکسو و تشمیزک . داروی چشم . چُشُم . (در اصطلاح روستائیان خراسان ) و رجوع شود. به چشم و چشام و تشمیزج و چشمیزک و چاکسو.
-
خرده نگرش
لغتنامه دهخدا
خرده نگرش . [ خ ُ دَ /دِ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) اندک بین . کوتاه نظر. نظرتنگ .تنگ چشم . چشم تنگ . ندیدبدید. خرده بین . لئیم . کوتاه بین . کوته بین . کم بین . (یادداشت بخط مؤلف ) : خردک نگرش نیست که خرده نگرش کس درگاه بزرگان همه ذل است و هوان است .من...