کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوگواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فاتحة
لغتنامه دهخدا
فاتحة. [ ت ِ ح َ ] (اِخ ) یا فاتحةالکتاب . نام نخستین سوره ٔ قرآن کریم که سوره ٔ حمد نیز گویند. چون در مجلس سوگواری این سوره را برای شادی روان مرده میخوانند، «فاتحه خوانی » بمعنی سوگواری بکار میرود.
-
سرشک باری
لغتنامه دهخدا
سرشک باری . [ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) اشک ریزی . گریستن . اشک ریختن : میکرد همان سرشک باری اما بطریق سوگواری .نظامی .
-
شاه حسین
لغتنامه دهخدا
شاه حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) خطابی که شیعیان درمراسم سوگواری امام سوم حضرت حسین بن علی را کنند.
-
فاتحه خواندن
لغتنامه دهخدا
فاتحه خواندن . [ ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در مجلس سوگواری حاضر شدن و به روح مرده دعای خیر فرستادن . (ناظم الاطباء). اشاره به خواندن سوره ٔ فاتحه که در سوگواری مرسوم است . رجوع به فاتحه شود.- فاتحه ٔ چیزی را خواندن ؛ کنایت از به پایان ر...
-
فاتحه خوانی
لغتنامه دهخدا
فاتحه خوانی . [ ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) فاتحه خواندن . || (اِ مرکب ) مجلس سوگواری و عزاداری . (ناظم الاطباء). رجوع به فاتحه شود.
-
روضه خوانی
لغتنامه دهخدا
روضه خوانی . [ رَ ض َ /ض ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل روضه خوان . سوگواری وعزاداری حضرت سیدالشهداء و برپاداری عزای آن حضرت . (از ناظم الاطباء). و رجوع به روضه خوان و روضه شود.
-
شرطه
لغتنامه دهخدا
شرطه . [ ش ُ طَ / طِ ] (از ع ص ، اِ) قاضی بیع و شرا. || محافظ پادشاه و قراول آن . || سیاه پوش و لباس سوگواری پوشیده . || میمون و خجسته . || مطبوع و موافق و پسندیده . (ناظم الاطباء). این معانی مخصوص به این فرهنگ است .
-
منتهشة
لغتنامه دهخدا
منتهشة. [ م ُ ت َ هَِ ش َ ] (ع ص ) زن که در مصیبت روی را بخراشد و طپانچه زند بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که در ماتم و سوگواری و مصیبت روی را بخراشد و تپانچه زند بر آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
علم برداشتن
لغتنامه دهخدا
علم برداشتن . [ ع َ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) حمل علم . برگرفتن علم . || میدان گرفتن . (ناظم الاطباء). || کنایه از عزاداری و سوگواری . (آنندراج ) : پیش از آن دم که بسوزد ز وفاداریهاشمع در ماتم پروانه علم بردارد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
گرد برخاستن
لغتنامه دهخدا
گرد برخاستن . [ گ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد بلند شدن . غبار برآمدن . غبار بلند شدن . هَبو. (تاج المصادر بیهقی ). اِعتکاب . (منتهی الارب ). || اندوه و غم آشکار شدن : برفتند با سوگواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد.فردوسی .
-
سوکواری
لغتنامه دهخدا
سوکواری . (حامص مرکب ) عمل سوکوار. غم خواری . مصیبت زدگی . غم و اندوه : برفتند باسوکواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد. فردوسی .سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سوگواری شود.
-
سینه زن
لغتنامه دهخدا
سینه زن . [ ن َ / ن ِزَ ] (نف مرکب ) کسی که در عزا و مصیبت بر سینه ٔ خودمیزند و نوحه گری مینماید. (ناظم الاطباء). آنکه در ایام عزاداری در جزو دسته ٔ مخصوص با دست بر سینه ٔ برهنه ٔ خود زند (بعلامت سوگواری ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
شعوب
لغتنامه دهخدا
شعوب . [ ش َ ] (ع اِ) مرگ . (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مرگ (و آن علم است مَنیّت را و گاه الف و لام درآید او را). (از منتهی الارب ) (آنندراج ). غیرمنصرف است برای علمیت و تأنیث . (از اقرب الموارد) : آه از درد این شَعوب که دلهای...
-
مرده پرست
لغتنامه دهخدا
مرده پرست . [ م ُ دَ / دِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند : گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست...
-
عزادار
لغتنامه دهخدا
عزادار. [ ع َ ] (نف مرکب ) ماتم زده و آنکه بحالت عزا و سوگواری باشد. (ناظم الاطباء). شخصی که بمناسبت فوت یکی از نزدیکان سوکوار باشد. (فرهنگ فارسی معین ). ماتمی . مصیبت زده . سوکوار.شادی و عیش عالم در خاطر دل افکارشرمنده تر ز عید است در خانه ٔ عزادار....