کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوگند دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوگند دادن
لغتنامه دهخدا
سوگند دادن . [ س َ / سُو گ َ دَ ] (مص مرکب ) قسم دادن . تحلیف . استحلاف . احلاف : سوگند دهند تا یک سال شراب نخورد. (تاریخ بیهقی ).مسیحاخصلتا قیصرنژاداترا سوگند خواهم داد حقا. خاقانی .سوگند میدهم بخدایت که بس کنی گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست . خاقان...
-
واژههای مشابه
-
هم سوگند
لغتنامه دهخدا
هم سوگند. [ هََ س َ /سُو گ َ ] (ص مرکب ) هم قسم . حلیف . (یادداشت مؤلف ).
-
راست سوگند
لغتنامه دهخدا
راست سوگند. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ) که قسم راست دارد. که قسم براستی یاد کند.
-
سوگند خوردن
لغتنامه دهخدا
سوگند خوردن . [ س َ / سُو گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . قسم خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). حلف . ایلاء. ایتلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : سوگند خورم بهرچه دارم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. ابوالمؤید بلخی .من آنگاه...
-
سوگند ستار
لغتنامه دهخدا
سوگند ستار. [ س َ / سُو گ َ دِ س َت ْ تا ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) سوگندی است مخصوص قماربازان و لوطیان ولایت چه ستار از اسمای حسنه است . (آنندراج ) : چشمان او را هر زمان ور کند و برد از نقد جان همچون مقامرپیشگان سوگند ستار آمده .ملا طغرا (از آنندراج ...
-
سوگند شکستن
لغتنامه دهخدا
سوگند شکستن . [ س َ / سُو گ َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان شکستن . نقض عهد کردن : در عهد تو ای نگار دلبندبس عهد که بشکنند و سوگند.سعدی (کلیات ، ترجیعات چ مصفا ص 829).
-
سوگند یاد کردن
لغتنامه دهخدا
سوگند یاد کردن . [ س َ / سُو گ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن : بر صدق دعوی خود سوگند یاد کرد. (تاریخ قم ص 300).
-
حسن آباد سوگند
لغتنامه دهخدا
حسن آباد سوگند. [ ح َ س َ دِ س َ گ َ ](اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان کرانی شهرستان بیجار است در 56 هزارگزی شمال خاوری بیجار و 96 هزارگزی جنوب باختری زنجان . به این آبادی در محل «حسن آباد یاسی کند» میگویند. یاسی در ترکی به معنی گودی و یاسلی به معنی عزادار ...
-
جستوجو در متن
-
قسم دادن
لغتنامه دهخدا
قسم دادن . [ ق َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند دادن . از کسی سوگند خواستن . نِشْدَت .
-
تحلیف
لغتنامه دهخدا
تحلیف . [ ت َ] (ع مص ) سوگند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سوگند دادن کسی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
تحلة
لغتنامه دهخدا
تحلة. [ ت َ ح ِل ْ ل َ ] (ع مص ) سوگند راست کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحلة یمین ؛ تحلیل یمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گشادن سوگند را به استثناء یا به کفاره یا کفاره ٔ سوگند دادن . (منتهی الارب ). راست کردن سوگند. (آنندراج ). ...
-
ابلاء
لغتنامه دهخدا
ابلاء. [ اِ ] (ع مص ) نیکوداشت کردن . || نعمت دادن . احسان . انعام . منت . || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی . || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن . || کهنه کردن . کهن کردن . فرسوده کردن . پوسانیدن . || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد....
-
مناشدة
لغتنامه دهخدا
مناشدة. [ م ُ ش َ دَ ](ع مص ) سوگند بردادن . (المصادر زوزنی ). سوگند خورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سوگند دادن کسی را به خدا. نِشاد. (از ناظم الاطباء). || با کسی اشعار خواندن . (المصادر زوزنی ).