کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوک سیاوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوک سیاوش
لغتنامه دهخدا
سوک سیاوش . [ ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی است .
-
واژههای مشابه
-
سوک نامه
لغتنامه دهخدا
سوک نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) تسلیت نامه : به نزد نریمان چو یک هفته بودیکی سوک نامه فرستاد زود.اسدی .
-
سه سوک
لغتنامه دهخدا
سه سوک . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
بی سوک
لغتنامه دهخدا
بی سوک . (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از حدود ارگان با نعمت فراخ و هوای خوش . (حدود العالم ).
-
جستوجو در متن
-
ستم کردن
لغتنامه دهخدا
ستم کردن . [ س ِ ت َ ک َدَ ] (مص مرکب ) جور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بغی . ظلم . اشطاط. (ترجمان القرآن ). شطط. اشطاط. (دهار) (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ) : بداندیش افراسیاب دژم همی کرد بر شاه ایران ستم . فردوسی .همی بود[ سیاوش ] با سوک ...
-
سوگ
لغتنامه دهخدا
سوگ . (اِ) مصیبت . غم . ماتم . اندوه . (برهان ) (جهانگیری ). ماتم . (غیاث ). غم و ماتم بخلاف سور. (آنندراج ) : زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله . رودکی .بخون پدر من جگرخسته ام کمر برمیان سوگ را بسته ام . فردوسی .بسو...
-
مانند
لغتنامه دهخدا
مانند. [ ن َن ْ ] (ص ، اِ) مثل و شبیه و نظیر و شبه . (ناظم الاطباء). همانند. ماننده . همتا. شبیه . مشابه . مثل . مماثل . مشاکل . نِدّ. نَدید. نظیر. قِرن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه اگر پس از اسم (مشبه به ) آید بدون اضافه استعمال شود: سروم...
-
یاد کردن
لغتنامه دهخدا
یاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یادکنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس .چو جان رهی پند او کرد یاددلم گشت از پند او رام و شاد. فردوس...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِ) بابا. پدر. اَب . والد. مقابل مام ، مادر، که بعربی والد گویند و به این معنی بلغت زند و پازند با بای فارسی باشد. حکیم سنائی گفته : هر دو را در جهان عشق طلب پارسی باب دان و تازی اَب . (از جهانگیری ).بفتح اول به الف کشیده و سکون موحده تحتانی ب...
-
یادگار
لغتنامه دهخدا
یادگار. [ دْ / دِ ] (اِ مرکب ) اثر. نشان . (غیاث اللغات ). هر چیزی که از کسی یادآوری می کند و شخص را به یاد وی می اندازد.(ناظم الاطباء). نشان خیر که از کسی باقی بماند. (آنندراج ).آنچه کسی برای تذکار خود باقی می گذارد و آنچه از اشخاص بر جای می ماند وی...
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رُ ] (اِ) رخساره . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمؤلف ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). رخساره و روی را گویند و بعربی خَد خوانند. (برهان ) (از شعوری ج 2 ص 22). رخسار. (ناظم ...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...