کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سؤلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سؤلة
لغتنامه دهخدا
سؤلة. [ س ُ ءَ ل َ] (ع ص ) مرد بسیارسؤال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
سؤله
لغتنامه دهخدا
سؤله . [ س ُءْ ل َ ] (ع اِ) خواسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله . [ س َ ل َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی شکم و جز آن . || جای باش کبوتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. دارای 168 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله . [ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از پیلان سلطان محمود غزنوی که بغنیمت از هند آورد : چو هروان و جیله شبیه الوهه چو مولوس و سوله و چون سور کیسر.فرخی (فرهنگ فارسی معین ).
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً. (برهان ). سوراخ مقعد و سوراخ فرج . (فرهنگ رشیدی ) : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمْش ْ در سوله . عسجدی . || خانه زاد...
-
سوله در
لغتنامه دهخدا
سوله در. [ ل َ دَ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . دارای 182 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، یونجه ، انگور، جنگل تبریزی . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
بان سوله
لغتنامه دهخدا
بان سوله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال باختر گهواره و 7 هزارگزی آئینه وند واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و شغل م...
-
جستوجو در متن
-
لابیج
لغتنامه دهخدا
لابیج . (اِخ ) نام پشته هائی در حوالی سوله ده مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 31 بخش انگلیسی ).
-
سوکه
لغتنامه دهخدا
سوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) ظاهراً مصحف سوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).هر سوراخ را گویند عموماً و سوراخ قبل و دبر یعنی پیش و پس را خصوصاً. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ).
-
حمدان
لغتنامه دهخدا
حمدان . [ ح َ ] (اِ) آلت تناسلی مرد : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله .عسجدی .آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش کنده و شلف آرزو برند خرانبار.سوزنی .
-
خشک نودهان
لغتنامه دهخدا
خشک نودهان . [ خ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 8 هزارگزی شمال باختری فومن کنار راه فرعی لولمان به گوراب زرمیخ ، این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل ومرطوب . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سوله ، محصول آن ب...
-
مهما
لغتنامه دهخدا
مهما. [ م َ ] (ع ادات شرط) هرچه . هرچ . چون . (منتهی الارب ). گویند اسم است بدلیل عود ضمیر به آن در«مهما تأتنابه » و گویند حرف است بدلیل قول زهیر:و مهما یکن عند امرء من خلیقةو ان خالها تخفی علی الناس تعلم . (از منتهی الارب ).مهما را سه معنی است یکی ...