کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوفار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوفار
لغتنامه دهخدا
سوفار.(اِ) دهان تیر که چله ٔ کمان را در آن بند کنند. (آنندراج ). دهانه ٔ تیر. (شرفنامه ). دهان تیر و آن جایی باشد از تیر چله ٔ کمان را در آن بند کنند. (برهان ) : بهرام تیری بمیان دو چشمش اندرزد، چنانکه تا سوفار در سرفیل شد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ...
-
جستوجو در متن
-
سفار
لغتنامه دهخدا
سفار. [ س ُ ] (اِ) مخفف سوفار است . (آنندراج ). رجوع به سوفار شود.
-
سوفال
لغتنامه دهخدا
سوفال . (اِ) سوفار است که ظروفی و اوانی گلی و سوراخ و دهان تیر باشد. (برهان ). رجوع به سوفار شود.
-
سوفان
لغتنامه دهخدا
سوفان . (اِ) سوفار تیر باشد. (اوبهی ).
-
انفیاق
لغتنامه دهخدا
انفیاق . [ اِ ] (ع مص ) لاغر گردیدن شتر و مردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکسته شدن سوفار تیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سوفار تیر شکسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سوفال تیر بشکستن . (مصادر زو...
-
ظنبة
لغتنامه دهخدا
ظنبة. [ ظُم ْ ب َ ] (ع اِ)پی که بر اطراف پرهائی که نزدیک سوفار است پیچند.
-
فاق
لغتنامه دهخدا
فاق . (ترکی ، اِ) سوفار تیر. (از چراغ هدایت ). و آنچه از استادان فن تیراندازی مسموع شده این است که فاق ریسمان خامی است که در وسط چله ٔ کمان به عرض یک انگشت پیچند تا سوفار برآن بند کرده و زه بکشند. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ).
-
حراث
لغتنامه دهخدا
حراث . [ ح ِ] (ع اِ) تیر تمام ناتراشیده . || بیخ پیکان . ج ، اَحْرِثة. || رفتن جای چله در سوفار تیر. (منتهی الارب ). جای چله یعنی زه در سوفار تیر.
-
سوفاره
لغتنامه دهخدا
سوفاره . [ رَ / رِ ] (اِ) مرادف سوفار. (آنندراج ) : تیر گرش گشت چو سوفار سازگشت ز دستش سر سوفاره باز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
کظر
لغتنامه دهخدا
کظر. [ ک ِ ] (ع اِ) پی که در بن سوفار تیر پیچند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تمرة
لغتنامه دهخدا
تمرة. [ ت ُ رَ ] (ع اِ) پی باریک سوفار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حراث
لغتنامه دهخدا
حراث . [ ح َ ] (ع اِ) سوفار کمان که چله در آن باشد. (منتهی الارب ). سوراخ گوشه ٔ کمان که در آن زه کنند.
-
حراث
لغتنامه دهخدا
حراث . [ ح ُ ] (ع اِ) رفتن جای زه کمان در سوفار تیر. (مهذب الاسماء).
-
کاتمة
لغتنامه دهخدا
کاتمة. [ ت ِ م َ ] (ع ص ) کاتم . رجوع به کاتم شود. کمان از چوب ناشکافته . کمان سوفار ناکرده . (منتهی الارب ).