کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزن انعطافپذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوزن زدن
لغتنامه دهخدا
سوزن زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) فروبردن سوزن در... (یادداشت بخط مؤلف ). || دوختن . بشغل خیاطی مشغول بودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || با سرنگ مایعی را در بدن فروکردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوزن عیسی
لغتنامه دهخدا
سوزن عیسی . [ زَ ن ِ سا ] (اِخ ) گویند: وقتی که عیسی علیه السلام را به آسمان می بردند سوزنی همراه داشت . چون بفلک چهارم رسید ملائکه خواستند که بالاتر برند. امر شد که جستجو کنند تا علائق دنیا چه همراه دارد. چون دیدند سوزنی و کاسه ای شکسته داشت فرمان ر...
-
سوزن بال
لغتنامه دهخدا
سوزن بال . [ زَ ] (اِ مرکب ) بچه مرغی که پرهای نوبرآورد و آن پرها بعینه مثل سوزن و خار باشد و آنراسیخ پر نیز گویند. (آنندراج ) (از غیاث ) : به مرغانی که سوزن بال دیده که جز اشک شرر دانه نچیده .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
سوزن بان
لغتنامه دهخدا
سوزن بان . [ زَ ] (ص مرکب ) آنکه سوزن راه آهن را نگهبانی کند. آنکه در راه آهن بر سر دو راهی یا ایستگاه موظف است ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سوزن پر
لغتنامه دهخدا
سوزن پر. [ زَ پ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به سوزن بال شود : دیده از او بیضه ٔ سوزن پر است بخیه زن جامه ٔ خشک و تر است .سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
سوزن زده
لغتنامه دهخدا
سوزن زده . [ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که بسوزن سوراخ سوراخ کرده شده باشد. (آنندراج ) : صفحه ٔ آینه را کاغذ سوزن زده کردتا چه با سینه ٔ مجروح کندمژگانش .صائب (از آنندراج ).
-
سوزن زن
لغتنامه دهخدا
سوزن زن . [ زَ زَ ] (نف مرکب ) از مصدر سوزن زدن . رجوع به سوزن زدن شود.
-
سوزن زنی
لغتنامه دهخدا
سوزن زنی . [ زَ زَ ] (حامص مرکب ) کنایه از خیاطی کردن است . (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول امروز، دارو را بوسیله ٔسرنگ به بیمار تزریق کردن . رجوع به سوزن زدن شود.
-
سوزن سنجاقی
لغتنامه دهخدا
سوزن سنجاقی . [ زَ س َ ] (ص نسبی مرکب ) کنایه از پیله ور است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوزن کرد
لغتنامه دهخدا
سوزن کرد. [ زَ ک َ ] (ن مف مرکب ) چیزی که از سوزن کرده باشند. قلاب دوزی . (یادداشت بخط مؤلف ) : و از وی [ از خوزستان ] شکر و جامه های گوناگون و پرده ها و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد. (حدود العالم ). قرقوب شهری است خرد [ خوزستان ] ...
-
کاغذ سوزن
لغتنامه دهخدا
کاغذ سوزن . [ غ َ ذِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذ سوزن زده . کاغذ گرده . کاغذی که مصوران نقش سیاه قلم بر آن کشند و آن را سوزن کنند [ با سوزن سوراخ کنند ] و باز بر کاغذ سفید گذاشته و سوده زغال در پارچه باریک بسته بر آن افشانند و آن نقش صورتی پید...
-
چشم سوزن
لغتنامه دهخدا
چشم سوزن . [ چ َ / چ ِ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ سوزن است . (بهار عجم ). سوراخ سوزن . چشمه ٔ سوزن . بعربی ، سم الخیاط. کون سوزن (در اصطلاح عامه ) : در این پیدا نهانی را چو دیدی برون رفت اشترت از چشم سوزن . ناصرخسرو.دید چون زخم ...
-
چشمه ٔ سوزن
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سوزن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. (انجمن آرا). کنایه از سوراخ سوزن است . (آنندراج ). سَم ُ الخِیاط : این جهان با دل تو تنگ تر است از دل مور و چشمه ٔ سوزن . فرخی .تا پیل چو یک فریشم پیله اندر نشود ...
-
نخ سوزن کن
لغتنامه دهخدا
نخ سوزن کن . [ ن َ زَ ک ُ ] (نف مرکب ) نخ به سوزن کننده . که نخ را از سوراخ سوزن می گذراند. || (اِ مرکب ) ابزاری که بدان نخ به سوراخ سوزن کنند.
-
سگ سوزن خورده
لغتنامه دهخدا
سگ سوزن خورده . [ س َ گ ِ زَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سگی که سوزن خورده باشد و در ابیات زیر بکنایه از اضطراب و آشفتگی و حرص و آزمندی باشد : ای از مرض حرص ترا دل مرده اندیشه ٔ زر ز دیده خوابت برده نفس تو ز خار خار دنیا شب و روزهر...