کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوزنی
لغتنامه دهخدا
سوزنی . [ زَ ] (اِخ ) شمس الدین تاج الشعرا محمدبن علی سمرقندی . وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم به بخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت . و بقول عوفی بسبب تعلق خاطر بشاگرد سوزنگری به آموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و س...
-
سوزنی
لغتنامه دهخدا
سوزنی . [ زَ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از بساط و گستردنی که اقسام از ابریشم و ریسمان در آن دوزند. (آنندراج ). پارچه های گل دوزی شده را با جامه ای که با بخیه ٔ نکنده دوخته باشند. (از دیوان البسه ٔ نظام قاری ). || مسند کوچک . || صدر مجلس و محل جلوس مردمان ب...
-
واژههای مشابه
-
کاج سوزنی
لغتنامه دهخدا
کاج سوزنی . [ ج ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی کاج .
-
جستوجو در متن
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) سوزنی . رجوع به سوزنی ... شود.
-
یاقوتی نخشبی
لغتنامه دهخدا
یاقوتی نخشبی . [ ی ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) شاعری معاصر سوزنی است و سوزنی را با او مهاجات است . (یادداشت مؤلف ).
-
ثناخوانی
لغتنامه دهخدا
ثناخوانی . [ ث َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) مدح : بقای مجلس او باد و سوزنی او رابده زبان شده چون سوسن از ثناخوانی .سوزنی .
-
تاج الشعرا
لغتنامه دهخدا
تاج الشعرا. [ جُش ْ ش ُ ع َ ] (اِخ ) بنا بقول عوفی لقب محمدبن علی سوزنی است . (لباب ج 2 ص 191). رجوع به سوزنی شود.
-
درزی وار
لغتنامه دهخدا
درزی وار. [ دَ ] (ص مرکب ) چون درزی . خیاط گونه : حکیم سوزنی ای شاعری که درزی واربه مدح خواجه سخن بر سخن همی دوزی .سوزنی .
-
فریدی
لغتنامه دهخدا
فریدی . [ ف َ ] (اِخ ) ظاهراً از شعرای معاصر سوزنی سمرقندی است زیرا سوزنی در مدیحه ای گفته است : جمله در خدمت تو رقص کنان چه معزی چه فریدی چه رشید.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی ، ممدوح سوزنی :ستوده شان و نکوسیرت احمدبن علی که چون علی است بسیرت چو احمد است به سان .سوزنی .
-
احمد سمسار
لغتنامه دهخدا
احمد سمسار. [اَ م َ دِ ؟ ] (اِخ ) (دهقان ...). ممدوح سوزنی است :چون گردن احرار ز بار منن خویش دهقان اجل احمد سمسار شکسته .سوزنی .
-
عطاده
لغتنامه دهخدا
عطاده . [ ع َ دِه ْ ] (نف مرکب ) عطادهنده . بخشنده ٔ عطا : از عطای کف عطاده تویک جهان شاکرند و تو مشکور. سوزنی .بجای کف سخاگسترو عطاده اوسحاب سفله بود کان بخیل و بحر لئیم . سوزنی .پیش کف عطاده تو محیطهمچو پیش محیط جوی رود.سوزنی .
-
گبت خانه
لغتنامه دهخدا
گبت خانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ زنبورعسل : ای صدر گبت خانه برآشفتی با ابلهی و بیخردی جفتی . سوزنی .آرام کی پذیرد تا محشرآن گبت خانه را که برآشفتی . سوزنی .سهل است گبت خانه برآشفتن گبتی به خایه برنه و خوش خفتی . سوزنی .رجوع به گبت و کب...