کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سور و سُرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زاچ سور
لغتنامه دهخدا
زاچ سور. (اِ مرکب ) زاج سور. رجوع به زاج سور شود.
-
سور دادن
لغتنامه دهخدا
سور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مهمانی دادن . ضیافت کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سور زدن
لغتنامه دهخدا
سور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمهمانی رفتن . سور خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تاماری سور مر
لغتنامه دهخدا
تاماری سور مر. [ م ِ ] (اِخ ) توقفگاه زمستانی (قشلاق ) در «وار» که در بلوک «سین » فرانسه واقع است .
-
شاتونوف سور سارت
لغتنامه دهخدا
شاتونوف سور سارت . [ ت ُ ن ُ ] (اِخ ) مرکز کمون من - اِ - لوار ، از آروندیسمان سگره . واقع در ساحل رود سارت ، دارای 1300تن جمعیت است .
-
تروویل - سور - مر
لغتنامه دهخدا
تروویل - سور - مر. [ ت ْ م ِ ](اِخ ) مرکز بخشی است در ولایت لیزیو واقع در ایالت کالاوادوس فرانسه که 6800 تن سکنه دارد. بندر کوچکی که مرکز فروش موز می باشد.