کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سور دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سور دادن
لغتنامه دهخدا
سور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مهمانی دادن . ضیافت کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
سؤر
لغتنامه دهخدا
سؤر.[ س ُءْرْ ] (ع اِ) نیم خورده و پس مانده ٔ اطعمه و اشربه . (برهان ). بقیه ٔ چیزی و پس خورده . (منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده . (غیاث ). نیم خورده . (جهانگیری ).
-
گله سور
لغتنامه دهخدا
گله سور. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در 12000گزی باختر دیواندره و 4000گزی شیخ صدر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 130 تن است . آب آنجا از رودخانه ٔ قزل تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و راه آ...
-
کنده سور
لغتنامه دهخدا
کنده سور. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کانی سور
لغتنامه دهخدا
کانی سور. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 17هزارگزی شمال باختری بانه و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت . ناحیه ای است واقع در دشت سردسیر و دارای 102 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ،لبنیات ، ت...
-
گرده سور
لغتنامه دهخدا
گرده سور. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 63هزارگزی باختر مهاباد و 9هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خانه به نقده . هوای آن سرد ودارای 156 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ لاوین تأمین میشود. محصول آن غلات ، ت...
-
سپتیم سور
لغتنامه دهخدا
سپتیم سور. [ س ِ س ِ وِ ] (اِخ ) امپراطور روم که از سال 193 تا 211 م . حکومت کرده است ، دوران حکومت او بدوران عصر طلایی مشاورین حقوق شهرت یافته است . پپنین و اولپین در آثار قانون گزاری او باقی مانده ، این آثار معروف راجع به خشونت و ستمگری هائی است که...
-
غیبی سور
لغتنامه دهخدا
غیبی سور. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، که در 12هزارگزی جنوب دیواندره ٔ و یکهزارگزی خاور دیواندره ٔ به سنندج قرار دارد.کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 260 تن کردزبان هستند. آب آن از رودخانه ٔ قزل اوزن و چ...
-
ابراهیم سور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم سور. [ اِ ] (اِخ ) یا ابراهیم سیم . چهارمین از سلاطین افاغنه در هندوستان (961-962 هَ .ق .). و این دودمان را بابریان برانداختند.
-
ده سور
لغتنامه دهخدا
ده سور. [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرجی بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری داران . دارای 189 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
زاج سور
لغتنامه دهخدا
زاج سور. (اِ مرکب ) نام شادی و جشن و سوری باشد که بهنگام زائیدن زنان و ایام ولادت کنند. (برهان قاطع) : خزائن تهی شد از آن زاج سوردرونها پر آمد بعیش و سرور.و رجوع به فرهنگ شعوری ، فرهنگ رازی ، آنندراج و رجوع به زاج در لغت نامه شود.
-
زاچ سور
لغتنامه دهخدا
زاچ سور. (اِ مرکب ) زاج سور. رجوع به زاج سور شود.
-
سور زدن
لغتنامه دهخدا
سور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمهمانی رفتن . سور خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اسکندرشاه سور
لغتنامه دهخدا
اسکندرشاه سور. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) یکی از ملوک هندوستان . وی در دهلی حکم فرمائی داشت و پس از مغلوبیت ابراهیم شاه سور در تاریخ 962 هَ . ق . بر تخت سلطنت جلوس کرد و در سال 974 بر اثر حمله ٔ اکبرشاه بکشور او مجبور بفرار به بنگاله گردید ودو سال بعد در ه...