کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است . (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله که سرخ باشد سوری گویند. (غیاث اللغات ). گل سرخ چون لاله و مانند آن . (فرهنگ رشیدی ) : باغب...
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا(ع ) را بنا کرده است . (از تاریخ گزیده ص 207). رجوع به تاریخ بیهقی ص 169، 178 و سبک شناسی ج 2 ص 345 شود.
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین...
-
واژههای مشابه
-
گل سوری
لغتنامه دهخدا
گل سوری . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل سرخ است . (آنندراج ). گل آتشی از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : روزی تو به جنگ شوی روی تیغ توباغی کند پر از گل سوری و ارغوان . فرخی .تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته برسر نهاد. (تاریخ بی...
-
ابن سوری
لغتنامه دهخدا
ابن سوری . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 هَ .ق . پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است .
-
چارشنبه سوری
لغتنامه دهخدا
چارشنبه سوری . [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آخرین چهارشنبه ٔ اسفند ماه هر سال شمسی که ایرانیان در شب آن جشن چارشنبه سوری میگیرند و آداب و رسوم خاصی را در آن شب برگزار میکنند. جشن چارشنبه سوری که از جشن های ملی و باستانی ایرانیان است و هنوز در بسیار...
-
زاج سوری
لغتنامه دهخدا
زاج سوری . [ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج سرخ . بسیار شبیه میطرانا است و جمعی بغلط آنها را یکی دانسته اند. دارای بوئی تند و قی آور است . جوف یک نوع از زاج سوری که در مصر بدست می آید تیره ٔ متخلخل وجوف نوع دیگری از آن روشن و شفاف است . این دو نوع...
-
سراب سوری
لغتنامه دهخدا
سراب سوری . [ س َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آبادواقع در 22 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد و 9 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد. هوای آنجا معتدل و دارای 90 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آنجا ...
-
شیرخان سوری
لغتنامه دهخدا
شیرخان سوری . [ ن ِ ] (اِخ ) مردی از طایفه ٔ افغانان آریایی نژاد ساکن بین سند و پنجاب که در آغاز دوران صفویه به هندوستان حمله کرد وحکومتی ناپایدار تشکیل داد. (از سبک شناسی ج 3 ص 310). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 624 و 626 شود.
-
کاسنی سوری
لغتنامه دهخدا
کاسنی سوری . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندباء شامی . رجوع به انطوبیا شود.
-
قسط سوری
لغتنامه دهخدا
قسط سوری . [ ق ُ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط ثقیل است (رجوع به قُسط شود) که لون آن مانند خشب شمشاد و طعم آن تلخ و رایحه ٔ آن ساطع باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
قزل سوری
لغتنامه دهخدا
قزل سوری . [ ق ِزِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 22 هزارگزی شمال باختری سیه چشمه و7 هزارگزی خاور شوسه ٔ سیه چشمه به کلیساکندی . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 1500 تن . آب آن از چشمه و کو...
-
ماهوی سوری
لغتنامه دهخدا
ماهوی سوری . [ ی ِ] (اِخ ) مرزبان مرو، معاصر یزدگرد سوم : خبر یافت ماهوی سوری زشاه که از مرز طوس اندر آمد سپاه . فردوسی .زماهوی سوری دلش گشت شادبرو بر بسی پندها کرد یاد. فردوسی .شهنشاه از آن خود نه آگاه بودکه ماهوی سوریش بدخواه بود. فردوسی .و رجوع به...
-
منته سوری
لغتنامه دهخدا
منته سوری . [ م ُ ت ِ س ُ ] (اِخ ) مونته سوری . پزشک و استاد تعلیم و تربیت ایتالیائی (1870 - 1952م .). اساس نظر او در تعلیم و تربیت ، رشد اطفال با تمرین هائی است که مورد علاقه و اشتیاق کودکان باشد و بازی مهمترین روشی است که مربی باید در تعلیم و تربیت...