کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوراخ های حاشیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سنگ سوراخ
لغتنامه دهخدا
سنگ سوراخ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دردنگر بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 280 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سوراخ سنبه
لغتنامه دهخدا
سوراخ سنبه . [ سُم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سوراخ و منفذ.
-
سوراخ شدن
لغتنامه دهخدا
سوراخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رخنه یافتن . شکافته شدن : سوراخ شده ست سد یأجوج یک چند حذر کن ای برادر. ناصرخسرو.- سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان ؛ حادثه ٔ بزرگ اتفاق افتادن . (آنندراج ) : هیچ سوراخی نخواهدگشت سقف آسمان گرسری گاهی ز جیب شادمانی س...
-
سوراخ سنب
لغتنامه دهخدا
سوراخ سنب . [ سُمْب ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بدان سوراخ کنند. (آنندراج ). مته . پرماه . مثقب . (ناظم الاطباء).
-
سوراخ کاو
لغتنامه دهخدا
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
-
سوراخ کن
لغتنامه دهخدا
سوراخ کن . [ک ُ ] (اِ مرکب ) پرماه . مثقب . مته . (ناظم الاطباء).
-
موش سوراخ
لغتنامه دهخدا
موش سوراخ .(اِ مرکب ) سوراخ موش . (یادداشت مؤلف ) : چو بسیار گشت آب و گستاخ شدمیان یکی موش سوراخ شد. فردوسی .(شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1864 بیت 553 ).
-
جستوجو در متن
-
خرز
لغتنامه دهخدا
خرز. [ خ َ رَ ] (ع اِ) مهره . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ).- خرزالظهر ؛ مهره ٔ پشت . (منتهی الارب ). || اسباب خرده فروشی را گویند از مهره و آیینه و شانه و امثال آن ، چه خرزی خرده فروش باشد. (از برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاط...
-
مرز
لغتنامه دهخدا
مرز. [ م ُ ] (اِ) مقعد. (برهان قاطع) (رشیدی ) (انجمن آرا). نشستگاه . (اوبهی ) (برهان قاطع). سوراخ مقعد. (غیاث اللغات ). مخرج سفلی . سوراخ کون از انسان و حیوانات . (برهان قاطع). آلست . دبر : مرزش اندرخورد کیر لیوکی معاشری (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).از ...
-
هویه سنبا
لغتنامه دهخدا
هویه سنبا. [ ی َ / ی ِ سُم ْ ] (نف مرکب ) سنباننده و سوراخ کننده ٔ شانه . || (اِخ ) لقبی است برای شاپور دوم ساسانی آنکه به ذوالاکتاف مشهور است . لقب شابوربن هرمز ساسانی از پادشاهان سلسله ٔ ساسانیان است . (هویه به معنی کتف و سنبا، ثقاب ). ذوالاکتاف . ...
-
تخریج
لغتنامه دهخدا
تخریج . [ ت َ ] (ع مص ) بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ). بیرون آوردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخریج چیزی از جایی ؛ خارج کردن آن از آن جای . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرا راه افکندن شاگرد را. (از تاج المصادر بیهقی ). ...
-
پنبه
لغتنامه دهخدا
پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور. شحم الارض . رازقی . خرنف . ندف . دِعس . عَطب . عُطب . عُطُب . عطوب . (منتهی الارب ) : می...
-
سفته
لغتنامه دهخدا
سفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) معرب آن سفتجة (تفس ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).هرچیز سوراخ کرده همچو مروارید سفته و لعل سفته و مانند آن . (برهان ) (از آنندراج ) (رشیدی ) : یکی سفته و دیگری نیم سفت یکی آنکه آهن ندیده ست جفت . فردوسی .نخستین ز گوه...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و در فرو بردن غذا و چشیدن و تکلم بکار میرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت گوشتی که درده...