کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سود داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنگ سود
لغتنامه دهخدا
جنگ سود. [ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه از جنگ کسب فایده و سودی کند. (ناظم الاطباء). کسی که سود خود را در جنگ بیند یا کسی که فرسوده ٔ جنگ باشد. و این کنایه از جنگ آزموده و تجربه کار است . (آنندراج ) : درآمد بر او زنگی جنگ سودبیک ضربت از تن سرش را ربود.نظامی ...
-
سود آمدن
لغتنامه دهخدا
سود آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نتیجه دادن . فایده دادن : آفرین و مدح سود آید همی گر بگنج اندر زیان آید همی .رودکی .
-
سود بخشیدن
لغتنامه دهخدا
سود بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن .
-
سود برداشتن
لغتنامه دهخدا
سود برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) انتفاع . (المصادر زوزنی ). سود بردن .
-
سود دادن
لغتنامه دهخدا
سود دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) سود بخشیدن . مفید شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سود کردن
لغتنامه دهخدا
سود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ربح بردن . نفع کردن . || سود دادن . فایده دادن : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد. عسجدی .پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود کند. (نوروزنامه ).لابه کردیمش بسی سودی نکردیار من بستد مرا بگذاشت فرد. م...
-
سود ناویژه
لغتنامه دهخدا
سود ناویژه . [ دِ ژَ / ژِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع غیرخالص . (فرهنگستان ).
-
سود ویژه
لغتنامه دهخدا
سود ویژه . [ دِ ژَ / ژِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع خالص . (فرهنگستان ).
-
شحنه سود
لغتنامه دهخدا
شحنه سود. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار شحنه . (شرفنامه چ وحید ص 124) : سیه کار شب چون شود شحنه سودبرون آید آتش ز گردنده دود.نظامی .
-
مشک سود
لغتنامه دهخدا
مشک سود. [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) از اسماء معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || مشک سنج . (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل . (از بهار عجم ) (آنندراج ). آغشته به مشک . عطرآگین . خوشبوی . عطرافشان : عالم ختن شد از قلم مشک سود ماجای ترحم...
-
بی سود
لغتنامه دهخدا
بی سود. (ص مرکب ) (از: بی + سود) بی نتیجه . بی فایده . (یادداشت مؤلف ) : بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر. ناصرخسرو. || تباه . هدر. بی نتیجه و فایده : زگفتار او شاه خشنود گشت همه رنج پوینده بی سود گشت . فردوسی .چو دیدند...
-
سود و زیان
لغتنامه دهخدا
سود و زیان . [دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نفع و ضرر : تکاپوی مردم بسود و زیان بتا و مدو هر سویی تازیان . ابوشکور.بدو شاد شد کشور خوزیان پر از مردم و آب و سود وزیان . فردوسی .چنین داد پاسخ کز ایرانیان مدارید باز ایچ سود و زیان . فردوسی .ومنصور [ دوان...
-
جستوجو در متن
-
رأی داشتن
لغتنامه دهخدا
رأی داشتن . [ رَءْی ْ ت َ ] (مص مرکب ) رای داشتن . رجوع به رای داشتن شود. || در اصطلاح انتخابات ، داشتن عقاید و نظرهای موافق از اشخاص به سود انتخاب شدن خود بوکالت ویا سناتوری . برای انتخاب شدن طرفدار داشتن . پشتیبان داشتن . هواخواه داشتن . موافق داش...
-
صرفه داشتن
لغتنامه دهخدا
صرفه داشتن . [ ص َ ف َ / ف ِ ت َ ] (مص مرکب ) فائده داشتن . سود داشتن . رجوع به صرفه شود.