کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سودا و جَرَب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک سودا
لغتنامه دهخدا
نیک سودا. [ س َ ] (ص مرکب ) خوش معامله : متاع هوش به بازار گرم گل برسان در انتظار نشسته ست نیک سودائی . رضی دانشی (از آنندراج ).- امثال :نیک سودا شریک مال مردم است . (آنندراج ).
-
تب سودا
لغتنامه دهخدا
تب سودا. [ ت َ ب ِ س َ / سُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تبی که از ماده ٔ سودا باشد : بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گرددنیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.میرمحمد افضل (از آنندراج ).
-
سودا پیمودن
لغتنامه دهخدا
سودا پیمودن . [ س َ / سُو پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) خیال فاسد کردن . اندیشه ٔ بیهوده نمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : برو سودای بیهوده مپیمای منه بیرون ز حد خویشتن پای .عطار.
-
سنگ سودا
لغتنامه دهخدا
سنگ سودا. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالافروج : بهر پای خود کسی آخر بدستم میگرفت گر در این گرمابه من هم سنگ سودا بودمی . حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).کوه کن افشرده هرگه سوزن مژگان خویش بیستون را آب همچون سنگ سودا برگرفت . محمد سلیم (از...
-
خوش سودا
لغتنامه دهخدا
خوش سودا. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / سُو ] (ص مرکب ) خوش معامله . خوش دادو ستد. خوش حساب . || خوش تخیل . خوش پندار.
-
جان در سر سودا کردن
لغتنامه دهخدا
جان در سر سودا کردن . [ دَ س َ رِ س َ / سُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان را بهوای نفس از دست دادن . جان را در معامله ای باختن . جان را بخاطر چیزی فدا کردن : گویند مکن سعدی جان در سر این سوداگر جان برود شاید من زنده بجانانم .سعدی .