کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوداوي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوداوی
لغتنامه دهخدا
سوداوی . [ س َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سوداء : و قد یکون لخلط سوداوی و هو الاکثر و قد یکون لخلط بلغمی غلیظ. (قانون بوعلی سینا). و با تب ربع مردم از امراض سوداوی برهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
جستوجو در متن
-
مالیخولیایی
لغتنامه دهخدا
مالیخولیایی . (ص نسبی ) منسوب به مالیخولیا.- مزاج مالیخولیایی ؛(در پزشکی قدیم ) مزاج سوداوی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به سوداوی شود.|| کسی که مبتلی به مالیخولیا و خبط دماغ است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ورطوری
لغتنامه دهخدا
ورطوری . [ وَ ] (اِ) گیاهی است که در کوهستانها و ریگستانها روید و جمیع مرضهای سوداوی را نافع است و بعضی گویند نوعی از گندنای کوهی است . (ناظم الاطباء) (برهان ). سلطاخنیس . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فدرنجک
لغتنامه دهخدا
فدرنجک . [ ف َ رَ ج َ ] (اِ) دیوی است که در خواب آدمی را فروگیرد، و حکما گویند ماده ٔ سوداوی است که در خواب چنان نماید، و آن را به عربی کابوس و عبدالجنه خوانند. || پیرامون دهان از طریق بیرون . (برهان ).
-
علت مشایخ
لغتنامه دهخدا
علت مشایخ . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ م َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خارشی که در مقعد بروز کند. (ناظم الاطباء). بیماریی است که از یبوست سوداوی در مقعد بعضی پیران خارشی پیدا میشود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بیماری ابنه . (ناظم الاطباء). داءالمشایخ . عل...
-
ماخول
لغتنامه دهخدا
ماخول . (اِ) مخفف ماخولیا و ماخولیامخفف مالن خولیا بمعنی مرضی که در دماغ بهم می رسد وترجمه ٔ خلط سیاه بود و چون این مرض سوداوی است تسمیه ٔ آن به اسم ماده ٔ آن کرده اند و مالیخولیا غلط عوام است . مالنخ مخفف آن است . (از آنندراج ) : کی بود جز شاهد و می...
-
بثور
لغتنامه دهخدا
بثور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بثرة و بثر. (منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات...
-
تیزگونه
لغتنامه دهخدا
تیزگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) سوداوی . عصبی .تندخوی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : منصوربن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت : ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. (تاریخ سیستان از حاشیه ٔ برهان...
-
طبع کافوری
لغتنامه دهخدا
طبع کافوری . [ طَ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از مزاج سرد و خشک باشد. (برهان ). || کنایه از طبع سوداوی . (آنندراج ). || کنایه از مردم کند طبع و خنک و بارد. (برهان ) (آنندراج ). || یخ بسته . (برهان ). || کنایه از فوت و موت . (برهان ). مرگ . (آ...
-
برص
لغتنامه دهخدا
برص . [ ب َ ] (ع اِ) (اصطلاح پزشکی ) در نزد پزشکان سفیدی ایست که بر ظاهر پوست بدن آشکار میشود و محل خود را ژرف میسازد پس اگر در سایر اعضاء این سپیدی عارض شود بطوریکه رنگ بدن تماماًسپید گردد آنگاه این عارضه را منتشر نامند و برص سیاه بنام قوباء معروف ا...
-
خبزالخشکار
لغتنامه دهخدا
خبزالخشکار. [ خ ُ ب ُ زُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب )نانی است که گندم را نشسته و سبوس نگرفته ترتیب دهند و مضعف بدن و مورث بواسیر و جرب و مصلحش شیرینیها و روغنها و شیر تازه است . حکیم مؤمن آرد: نانی است که گندم را ناشسته و سبوس نگرفته ترتیب دهند سریعالانحدا...
-
دانک
لغتنامه دهخدا
دانک . [ ] (اِ) امین الدوله گوید تخمی است شبیه به تودری سرخ و از آن ریزه تر و گیاه او بقدر شبری و در کوههای طبرستان و نواحی آن یافت میشود. گرم و تر و جهت علل بلغمی و سوداوی نافع و چون پنجاه درهم او را تا صد درهم بادوچندان آرد و گندم و قدری روغن نانها...
-
ماخولیا
لغتنامه دهخدا
ماخولیا. (معرب ، اِ) بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است و بعضی گویند عبری است واﷲ اعلم . (برهان ). مأخوذ از یونانی بمعنی مالیخولیا و خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام . (ناظم الاطباء). مخفف مالنخولیا لغت ...
-
امزجه ٔ اربعه
لغتنامه دهخدا
امزجه ٔ اربعه . [ اَ زَ / زِ ج َ / ج ِ ی ِ اَ ب َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقراط و جالینوس منش را تابع مزاج قرار داده و غلبه ٔ یکی از اخلاط (که بزعم آنان از چهارخلط تجاوز نمیکرد) را بر سه خلط دیگر باعث اختلاف امزجه می دانسته اند و از اینرو...