کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوانح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوانح
لغتنامه دهخدا
سوانح . [ س َ ن ِ ] (ع اِ) عبارت است از احوالات و رویدادها. مگر اکثر استعمال این لفظ در رویدادهای متوحش و ناپسندیده باشد. ج ِ سانحه . (از غیاث اللغات ). اتفاقات . حوادث . اتفاقات ناگهانی و هر حادثه که ناگهانی روی دهد. رویدادهای متوحش و ناپسندیده . (ن...
-
واژههای مشابه
-
سوانح نگار
لغتنامه دهخدا
سوانح نگار. [ س َ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که اتفاقات و حوادث را مینگارد و ثبت و ضبط میکند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َی ی ] (اِخ ) الزیاده (1886-1941م .) ادیب و شاعری از مردم لبنان است . وی علاوه بر لغت عرب به لغت های اروپائی آشنائی داشت . در نهضت ادبی جدید سهمی به سزا دارد. او را مؤلفاتی است از آن جمله : باحثةالبادیة. المساوات . سوانح فتاة. و جز آن .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن علی بن هادی کوکبانی صنعانی . از مردم صنعای یمن و از ادبا بود. به سال 1115 هَ . ق . درگذشت . از آثار اوست : 1- طوق الصادح .2- سوانح فکر الافهام . 3- دیوان اشعار که خود آن را به نام «محاسن یوسف » نامیده است . (از اعلام زرکلی )...
-
ناکوری
لغتنامه دهخدا
ناکوری . (اِخ ) (شیخ ...) حسین ناکوری . از عرفای هند است . او راست : تفسیر قرآن و شرحی بر سوانح العشاق غزالی و شرح قسم سوم مفتاح العلوم سکاکی . وی به سال 901 هَ . ق . درگذشته است . (ازریحانة الادب ج 4 ص 160 از خزینة الاصفیاء ج 1 ص 406).
-
مزاح
لغتنامه دهخدا
مزاح . [ م ُ ] (ع ص ) دور گردانیده . رانده . برطرف ساخته .- مزاح العله ؛ بی تعلل و بهانه . بهانه برطرف کرده شده : در عوارض حاجات و سوانح مهمات مزاح العله گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به خزائن و مراکب و اسلحه و اسباب سپه داری او را مستظهر و مزاح ...
-
خان گیلان
لغتنامه دهخدا
خان گیلان . [ ن ِ ] (اِخ ) نام رمانی است تاریخی مشتمل بر مختصری از سوانح آخرین مرحله ٔ فرمانروایی کارکیاخان احمد در گیلان و انقراض حکومت او بدست توانای شاه عباس کبیر، این رمان بوسیله ٔ محمدعلی صفاری در سال 1311 هَ . ش . برشته ٔ تحریر درآمده است .
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرزاق بن جلال الدین اسحاق سمرقندی مؤلف تاریخ مفید مطلعالسعدین است که در دو جلد به رشته ٔ تحریر کشیده است . این تاریخ از سوانح زمان سلطان ابوسعید آخرین پادشاه ایلخانان مغول آغاز گردیده به خاتمت پادشاهی سلطان اب...
-
ذات اطلاح
لغتنامه دهخدا
ذات اطلاح . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است به شام و از آنجا تا بلقاء یکشبه راه است و گویند جائی است بدان سوی وادی القری . (المرصع). و مقریزی در امتاع الاسماع در سوانح صفر سال هشتم هجری گوید: ثم ّ کانت سریّة کعب بن عمیرالغفاری الی ذات اطلاح من ارض الشام ...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) (سید...) معروف به مجاهد متولد 1180 هَ . ق . پسر سیدعلی طباطبائی مجتهد اصفهانی (متوفی 1231 هَ . ق ). سید محمد هم به واسطه ٔ شهرت پدر و هم به علت وجهه ٔ علمی صاحب جلال و نفوذ خاصی در میان مردم بود. از سوانح زمان حیات وی گ...
-
بلگرام
لغتنامه دهخدا
بلگرام . [ ب ِ / ب ِ ل ِ ] (اِخ ) از شهرهای هندوستان و دارای 9565 تن جمعیت . شهری است بسیار قدیمی و در دوره ٔ اسلامی از زمان اکبرشاه تا قرن نوزدهم میلادی از مراکز فضل و دانش بوده و جمعکثیری از فضلا از بین سادات آنجا برخاسته اند، که از جمله میرغلامعلی...
-
سانح
لغتنامه دهخدا
سانح . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راست تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و بارح را که ضد این است شوم گویند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ): العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل : من لی بالسانح بعد البارح...
-
زغلول
لغتنامه دهخدا
زغلول . [ زُ ] (اِخ ) احمد فتحی پاشا ابن الشیخ ابراهیم زغلول . ازنوابغ مصر است در قضاء. وی به سال 1279 هَ . ق . در ابیان یکی از قرای مصر متولد شد. پدر و مادرش نخست او را فتح اﷲ صبری نام نهادند، پس از آن در مدرسه نامش به احمد فتحی تغییر کرد. وی ابتدا ...