کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوارکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوارکاری
لغتنامه دهخدا
سوارکاری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل سوارکار. شغل سوارکار. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
نیک سواری
لغتنامه دهخدا
نیک سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) فروسیت . مهارت در سوارکاری : پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست نزد سواران همه به نیک سواری .فرخی .
-
راتی نس
لغتنامه دهخدا
راتی نس . [ ن ِ ] (اِخ ) سوارکاری از طایفه ٔ کادوسیان که درحضور کورش اسب دوانی کرد. (ایران باستان ج 1 ص 429).
-
فروسیت
لغتنامه دهخدا
فروسیت . [ ف ُ سی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) فروسة.سواری . سوارکاری . (یادداشت بخط مؤلف ). سواری اسب وشناختن اسب . (غیاث ). رجوع به فروسة و فروسیة شود.
-
چست سواری
لغتنامه دهخدا
چست سواری . [ چ ُ س َ ] (حامص مرکب ) چابک سواری . جلد و چالاک بودن در سواری اسب . سوارکاری : بشکسته دلیران را از چست سواری صف مرکب شده ناپیدا، در دست عنان مانده .عطار.
-
چهاربندی
لغتنامه دهخدا
چهاربندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) توبره ٔ پشتی که چهاربند دارد و مسافران پیاده و روستائیان آن را به پشت بندند. (فرهنگ فارسی معین ). || ریسمانی که سوار تازه کار را با آن بر اسب بندند تا سوارکاری بیاموزد. رجوع به چاربندی شود.
-
دعام
لغتنامه دهخدا
دعام . [ دُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲبن یأس ارحبی . شیخ و بزرگ کهلان ، و برخی او را رئیس و بزرگ همه ٔ قبیله ٔ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هَ. ق . درگذشت . (از الاعلام ز...
-
یورتچی
لغتنامه دهخدا
یورتچی .(اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از هزار خانوار است . ییلاقشان اتوراک و قشلاق شان قوچ داغی می باشد. ترک و کشاورزند. (از یادداشت مؤلف ). این ایل در مرز خلخال و اردبیل واقع و افر...
-
چابک سواری
لغتنامه دهخدا
چابک سواری . [ ب ُ س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) جلدی و چالاکی .مهارت در سواری و تربیت اسب . سوارکاری : گران جوشن و خود گردی گزین بچابک سواری ربودی ز زین . اسدی (گرشاسبنامه ص 45).بدان نازک تنی و آبداری چو مرغی بود در چابک سواری . نظامی (خسرو و شیرین ).ملک...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) ابن قیس (مقتول بحدود 10 هَ . ق . / 612 م .) ابوصهبا بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بکری بزرگ شیبان و از مشهورترین سوارکاران عرب در جاهلیت بود چنانکه به سوارکاری وی مثل میزدند. او اسلام را درک کرد ولی اسلام نیاورد و عاصم بن خلیفه ...
-
چاربندی
لغتنامه دهخدا
چاربندی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) ریسمان یا طنابی که طفل نوآموز را که میخواهد سوار کاری بیاموزد بدان وسیله به اسب می بندند : دو دری شدچو کوی طراران چاربندی چو بند عیاران .نظامی . || زنبیل و توشه دان . (ناظم الاطباء). چنته مانندی است که مسافر به پشت بسته د...
-
عمادالدین
لغتنامه دهخدا
عمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) ادریس بن علی بن عبداﷲبن حسن بن حمزه ، مکنی به ابوموسی و ملقب به عمادالدین . وی از اهالی صنعاء و از اشراف و امرای یمن ، و شخصی ادیب و تاریخ دان و سوارکاری ماهر بود. او نزد مؤید رسولی صاحب یمن تقرب داشت و در سال 699 ...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک ُ م َ ] (اِخ ) ابن زید الاسدی (60 - 126 هَ .ق .) نام شاعری بوده از عرب . (برهان ) (از آنندراج ). شاعری از عرب و ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت و غیرهم اشعار او را گرد آورده اند. از شعرای مولدین است و در عمل خالدالقسری بود. (از یادداشت ب...
-
چوگان بازی
لغتنامه دهخدا
چوگان بازی . [چ َ / چُو گام ْ ] (حامص مرکب ) عمل چوگان باز. یکی از بازیهای بسیار قدیم است . واضع و عامل اصلی آن کاملاً روشن نیست . بعضی آن را به ایرانیان نسبت میدهند و میگویند: «چون اسکندر تصمیم گرفت به ایران حمله کند «دارا» گوی و چوگانی برایش فرستاد...