کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهم 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سهم الحشم
لغتنامه دهخدا
سهم الحشم . [ س َ مُل ْ ح َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) نام عهده چنانچه سرلشکر و بخشی فوج . (غیاث ) (آنندراج ).
-
سهم السعادة
لغتنامه دهخدا
سهم السعادة. [ س َ مُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) سهم سعادت ، حاملی است از فلک البروج که بعد آن ازدرجه ٔ طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی ؛ مثلاً هرگاه آفتاب در اول حمل و قمر در اول ثور باشد و اول جوزا طالع، سهم السعادة اول سرطان است و ....
-
سهم الغیب
لغتنامه دهخدا
سهم الغیب . [ س َ مُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول فارسیان ، حصه ای از طعام که برای غائب نگهدارند. (آنندراج ). || سهم الغیب بخشی معین از فلک البروج است . که از آن معلوم سازند که مولود را از اطلاع بر مغیبات و فراست و فهم و خرد تا چند بهره بود و سهم ا...
-
سهم زده
لغتنامه دهخدا
سهم زده . [س َ زَ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . بیمناک : سهم زده کرگدن از گردنش گور ز دندان گوزن افکنش .نظامی .
-
ملک سهم
لغتنامه دهخدا
ملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.فرخی .
-
کریم آباد سهم الدوله
لغتنامه دهخدا
کریم آباد سهم الدوله . [ ک َ دِ س َ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب شهرستان ورامین . جلگه و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
جستوجو در متن
-
جشع
لغتنامه دهخدا
جشع. [ ج َ ش ِ ] (ع ص ) حریص . آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون . (منتهی الارب ) (المنجد).
-
طوجول
لغتنامه دهخدا
طوجول . [ طَ ] (ع اِ) تیر. ناوک . خدنگ . بیلک . سهم . چیزی که به شکل تیر باشد. ج ، طواجل . (از دزی ج 2 ص 66).
-
کوت
لغتنامه دهخدا
کوت . (اِ) یکی از پنج سهمی که بر حسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می رود. (فرهنگ فارسی معین ). یکی از سهم ها در معامله ٔ مالک و زارع . بهر. بهره : سه کوت . پنج کوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- سه کوت ؛ طرز تقسیم محصول که به موجب آن دو سهم به زار...
-
باجل
لغتنامه دهخدا
باجل . [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق حدیده از ولایت یمن در 38هزارگزی شمال شرقی حدیده و 4هزارگزی شمال نهر سهم . در دامنه ٔ کوه ، بر جاده ای که از حدیده بصنعا میرود واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
صباحی
لغتنامه دهخدا
صباحی . [ ص َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن حسین بن هارون صباحی مکنی به ابوبکر. وی از قبیله ٔ صباح است از بنی سهم . (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف ).
-
ورچند
لغتنامه دهخدا
ورچند. [ وَ چ َ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف وارچند.وگر چند. واگرچند. (فرهنگ فارسی معین ) : گویم اگر عدوی تو کلب است راست است ورچند با شجاعت و با سهم ضیغم است .سوزنی .
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هَِ ] (ع ص ) مرد ضعیف بددل . (غیاث از صراح اللغة). || منفرد. (اقرب الموارد): ما فی الجعبة الا سهم هزاع ؛ در کیش به جز یک تیر نیست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
غرم
لغتنامه دهخدا
غرم . [ غ َ ] (ع مص ) لازم شدن بر کسی تاوان . (از منتهی الارب ) . || پرداختن دیه و وام و جز آن . (از اقرب الموارد).غُرم . غرامة. مَغرَم . (اقرب الموارد). || پرداختن سهم خود. || سهیم بودن در یک هزینه ٔ عمومی . (دزی ج 2 ص 209). || زیان بردن در تجارت . ...