کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهم 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سهام دار
لغتنامه دهخدا
سهام دار. [ س ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ سهم . آنکه در شرکتی سهم دارد.
-
یک ششم
لغتنامه دهخدا
یک ششم . [ ی َ / ی ِ ش ِ ش ُ ] (اِ مرکب ) شش یک . سدس . یک از شش . یک سهم از شش سهم چیزی .
-
اسهم
لغتنامه دهخدا
اسهم . [ اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ سَهم .
-
اسهام
لغتنامه دهخدا
اسهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَهْم . (دهار). اسهام که معمولاً جمع سهم بمعنی بهره و نصیب استعمال میشود از کلمات مستحدث است و در کتب لغت معتبر نیامده ، آنچه موجود است در جمع سهم بمعنی تیر، سِهام ، و در جمع سهم بمعنی بهره ، اَسْهُم و سُهْمان و سُهْمَة میبا...
-
دختروار
لغتنامه دهخدا
دختروار.[ دُ ت َ ] (اِ مرکب ) سهم دختری . (یادداشت مؤلف ).
-
نصل
لغتنامه دهخدا
نصل . [ ن َ ] (اِخ ) ستاره از قدر چهارم در نوک صورت سهم . (یادداشت مؤلف ).
-
اتبا
لغتنامه دهخدا
اتبا. [ اَ ] (اِ) بلغت زند و پازند تیر باشد که بعربی سهم گویند. (برهان ).
-
مذفف
لغتنامه دهخدا
مذفف . [ م ُ ذَف ْ ف َ ] (ع ص ) سهم مذفف ؛ تیر سبک شتاب رو. (منتهی الارب ). سهم و تیر خفیف سریع. (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن عدی بن سعیدبن سهم قرشی سهمی . وی و برادرانش حرث ومعمر از مهاجران حبشه بودند... و برخی گفته اند نام وی سهم بن حارث است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 156 شود.
-
ذوالفریضة
لغتنامه دهخدا
ذوالفریضة. [ ذُل ْ ف َ ض َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه سهم برد از ارثی .
-
صیوب
لغتنامه دهخدا
صیوب . [ ص َ ] (ع ص ) سهم صیوب ؛ ای صائب ؛ تیر رسنده . || راست . || (اِ) باران . (منتهی الارب ).
-
مصرد
لغتنامه دهخدا
مصرد. [ م ُ رَ ] (ع ص ) تیری که خطا کرده باشد: سهم مصرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
برخ کردن
لغتنامه دهخدا
برخ کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن . (از ناظم الاطباء). || بخش کردن . سهم کردن .
-
پسروار
لغتنامه دهخدا
پسروار. [ پ ِ س َ ] (ص مرکب ) مانند پسر. || (اِ مرکب ) سهم پسری (در ارث ).
-
بهرمندی
لغتنامه دهخدا
بهرمندی . [ ب َم َ ] (حامص مرکب ) بهره مندی . بهره بری . تمتع. || دارای سهم و حصه بودن . (فرهنگ فارسی معین ) .