کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنین
لغتنامه دهخدا
سنین . [ س َ ](ع اِ) سونش و سنگ و آهن و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اجزای صغار است که در وقت سودن دو سنگ بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ). || (ص ) زمینی که گیاه آن را خورده باشند. || همزاد و هم سن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تیز کرده از کا...
-
سنین
لغتنامه دهخدا
سنین . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین . منوچهری .بسته ٔ فرمان تو شهور و سنین است بنده ٔ فرمان تو زمین و زمانست . مسعودسعد.بخدایی که صنع و حکمت اوم...
-
سنین
لغتنامه دهخدا
سنین . [ س ُ ن َ ] (ع اِ مصغر) مصغر سنان که طرف سرتیز نیزه است . (آنندراج ) : منم آنکه چون نیزه بازی کنم برویت سنین و بنین از اجم .باقر کاشی (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
صنین
لغتنامه دهخدا
صنین .[ ص ِن ْ ن َ ] (اِخ ) شهری است به ظاهر کوفه از منازل منذر و بدانجا نهری و مزارعی است . (معجم البلدان ).
-
سن ین
لغتنامه دهخدا
سن ین . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) از علمایی که برای خواندن خط هیت ها متحمل زحماتی شده اند و کار زیاد کرده اند. (ایران باستان ج 1 ص 49).
-
جستوجو در متن
-
شنتان
لغتنامه دهخدا
شنتان . [ ش َ ن َ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زند و پازند جمع سال باشد که سالهاست و به عربی سنین خوانند. (برهان ). سالها و سنین . (ناظم الاطباء).
-
ابوجمیله
لغتنامه دهخدا
ابوجمیله . [ اَ ج َ ل َ ] (اِخ ) سُنین بن فرقد. صحابیست .
-
جکتس
لغتنامه دهخدا
جکتس . [ ج َ ت َ ] (اِ) در علم طب ، آنچه از شهور و سنین آن بر ادویه فرض کنند. (تحقیق ماللهند ص 179).
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان هاشمی . یکی از علمای نجوم و احکام . او راست کتابی در تحاویل سنین عالم .
-
ابن زریق
لغتنامه دهخدا
ابن زریق . [ اِ ن ُ زُ رَ ] (اِخ ) یحیی بن علی تنوخی ، مقری . مولد 422 هَ .ق . او را تاریخی است مرتب بر سنین . (از کشف الظنون ).
-
شتان
لغتنامه دهخدا
شتان . [ ش ُ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند به معنی سالها باشد که جمع سال است و به عربی سنین خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از ملوک آل عراق ، پدر محمدبن عراق . او تقویم سنین و شهور اهل خوارزم را اصلاح کرد. رجوع به احمدبن محمدبن عراق شود.
-
پابسن
لغتنامه دهخدا
پابسن . [ ب ِ / س ِن ن / س ِ ](ص مرکب ) بزادبرآمده . آنکه سنی از او گذشته باشد.- پابسن گذاشتن ؛ به سنین میان جوانی و پیری رسیدن .