کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فرخه سنگ
لغتنامه دهخدا
فرخه سنگ . [ ف َ خ َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری چگینه بالا. ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل و دارای 25 تن سکنه . از قنات مشروب میشود. محصول آنجا غلات است . اهالی به کشاورزی گذران میک...
-
وزن سنگ
لغتنامه دهخدا
وزن سنگ . [ وَ س َ ] (اِ مرکب ) وقار و تمکین . || قدر و قیمت . (ناظم الاطباء).
-
هره سنگ
لغتنامه دهخدا
هره سنگ . [ هََ رَ س َ ] (اِخ ) هرسنگ که دهی بوده است در مازندران . رجوع به هرسنگ شود.
-
هم سنگ
لغتنامه دهخدا
هم سنگ . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم وزن . (برهان ): بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم ).ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست . اسدی .اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ ...
-
یک سنگ
لغتنامه دهخدا
یک سنگ . [ ی َ / ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) آن مقدار از آب که آسیاب را به گردش می آورد. (آنندراج ). آسیاگرد.
-
تخته سنگ
لغتنامه دهخدا
تخته سنگ . [ ت َ ت ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا در بخش اردکان شهرستان شیراز است که در هفتادویک هزارگزی جنوب خاوری اردکان و دوهزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا قرار دارد.دامنه ای معتدل است و 161 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و چغندر است ...
-
تل سنگ
لغتنامه دهخدا
تل سنگ . [ ت ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیر است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و188تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دست سنگ
لغتنامه دهخدا
دست سنگ . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) دستاسنگ . (جهانگیری ).فلاخن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دستاسنگ شود.
-
دل سنگ
لغتنامه دهخدا
دل سنگ . [ دِ س َ ] (ص مرکب ) سنگدل . قسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به سنگدل شود.
-
ذغال سنگ
لغتنامه دهخدا
ذغال سنگ . [ ذُ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ذغال معدنی . حجر موسی . حجاره ٔ قبر موسی . احجارالسود. (الجماهر بیرونی ). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است . رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا...
-
زغال سنگ
لغتنامه دهخدا
زغال سنگ . [ زُ س َ ](اِ مرکب ) زغالی که نتیجه ٔ تفحیم انساج و اعضای گیاهان بسیار قدیم در قشر طبقات زمین است . این زغال چون تحت فشار طبقات ارضی قرار گرفته سختی زیادتری نسبت به انواع دیگر زغالها یافته و خود دارای اقسام متعدد است . زغال سنگ در ایجاد حر...
-
رباط سنگ
لغتنامه دهخدا
رباط سنگ . [ رُ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 290 تن .آب ده از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 201 شود.
-
سنگ صبور
لغتنامه دهخدا
سنگ صبور. [ س َ گ ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ افسانه ای که غم های خویش بر آن شمردندی و سنگ چون بلاگردانی بترکیدی . (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ اساطیری که اندوه های مردم را می شنیدی و غمخوار آنان بود. (فرهنگ فارسی معین ). اصولاً سنگ به «صبوری »...
-
سنگ صلایه
لغتنامه دهخدا
سنگ صلایه . [ س َ گ ِ ص َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که داروها را بر روی آن سایند. (آنندراج ). مداک . مدوک . (منتهی الارب ) : گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکنددر سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.منوچهری .
-
سنگ فسان
لغتنامه دهخدا
سنگ فسان . [ س َ گ ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست . (آنندراج ). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سُنباذَج . صلب . (از...