کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ در موزه آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگ در موزه آمدن
لغتنامه دهخدا
سنگ در موزه آمدن . [ س َ دَ زَ م َ / مو زَ / زِ دَ ] (مص مرکب ) بی قرار شدن ، مضطرب گردیدن : بی چاره جان در قالب چون کیک در شلوار و سنگ در موزه ... آمد. (مرزبان نامه ). رجوع به سنگ در موزه افتادن شود.
-
واژههای مشابه
-
سنگ بر سنگ ناایستادن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر سنگ ناایستادن . [ س َ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هنگامه ٔسخت . (آنندراج ). سنگ روی سنگ بند نشدن : بکوه آرد نهیب او گر آهنگ ناستد سنگ آنجا بر سر سنگ .سلیم (از آنندراج ).
-
سنگ بر سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ بر سنگ . [ س َب َ س َ ] (اِخ ) گریوه ای است محاذی تومان پیشکین تا کنار آب ارس از ولایت موغان . (از نزهة القلوب ص 90).
-
سنگ به سنگ زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ به سنگ زدن . [ س َ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازکار سهلی را به آوازه کردن . (آنندراج ) : خراب لطف عتابم از این بتان فرنگ ملالم از دودلی میزنند سنگ بسنگ .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
سنگ سنگ شکن
لغتنامه دهخدا
سنگ سنگ شکن . [ س َ گ ِ س َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) قوی تر از قوی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کف سنگ
لغتنامه دهخدا
کف سنگ . [ ک َ س َ ] (اِ مرکب ) سنگی که با دست نگاهداشته و بدان چیزها را بروی سنگ صلابه کنند. و سنگی که بدان فندق شکنند. (ناظم الاطباء). کوبه . (منتهی الارب ).
-
کلابه سنگ
لغتنامه دهخدا
کلابه سنگ . [ ک َب َ / ب ِ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ فلاخن . (ناظم الاطباء).
-
کت سنگ
لغتنامه دهخدا
کت سنگ . [ ک َ س َ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسخ میانه جنوب و مغرب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سبک سنگ
لغتنامه دهخدا
سبک سنگ . [س َ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) مرد سبکسار و بی ته و بی وقار و کم قیمت . سبکسر. (آنندراج ) (برهان ). جلف : پیری که بسالی سخن خام نگویدباشد برِ او خام و سبک سنگ و سبک سار. فرخی . || آنچه یا آنکه وزنش کم باشد. کم وزن . سبک وزن : چو یاقوت باید سخن بی...
-
غال سنگ
لغتنامه دهخدا
غال سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) حجر غاغاطیس . رجوع به غاغاطیس شود.
-
وزن سنگ
لغتنامه دهخدا
وزن سنگ . [ وَ س َ ] (اِ مرکب ) وقار و تمکین . || قدر و قیمت . (ناظم الاطباء).
-
یک سنگ
لغتنامه دهخدا
یک سنگ . [ ی َ / ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) آن مقدار از آب که آسیاب را به گردش می آورد. (آنندراج ). آسیاگرد.
-
دست سنگ
لغتنامه دهخدا
دست سنگ . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) دستاسنگ . (جهانگیری ).فلاخن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دستاسنگ شود.
-
دل سنگ
لغتنامه دهخدا
دل سنگ . [ دِ س َ ] (ص مرکب ) سنگدل . قسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به سنگدل شود.