کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ به سنگ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگ به سنگ زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ به سنگ زدن . [ س َ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازکار سهلی را به آوازه کردن . (آنندراج ) : خراب لطف عتابم از این بتان فرنگ ملالم از دودلی میزنند سنگ بسنگ .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
چخماق زدن
لغتنامه دهخدا
چخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار بردن سنگ چخماق . از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش استفاده نمودن . اقتداح . رجوع به چخماخ زد...
-
لطس
لغتنامه دهخدا
لطس . [ ل َ ] (ع مص ) کوفتن . || سپردن سخت . (منتهی الارب ). سخت به پای سپردن . (منتخب اللغات ). || چیزی را به چیزی پهن زدن . || سنگ و جز آن انداختن . || سنگ را به سنگ زدن . || طپانچه زدن . (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ] (ع مص ) شیر خورانیدن . (منتهی الارب ). شیر دادن . (زوزنی ). || بر سینه زدن به عصا. (منتهی الارب ). با چوب یا به سنگ به زدن کسی را. (زوزنی ). به عصا یا به سنگ زدن . (تاج المصادر). || انداختن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ).
-
لطث
لغتنامه دهخدا
لطث . [ ل َ ] (ع مص ) به پهنای دست زدن کسی را. به چوب پهنا زدن . || سخت زدن . || کوفتن . || فراهم آوردن . || سنگ انداختن به سوی کسی . || دشوار شدن کار بر کسی . || گران شدن بار بر کسی . || (اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ).
-
تیشه زدن
لغتنامه دهخدا
تیشه زدن . [ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با افزار آهنی کار کردن . افزار مخصوص سنگ تراشان را بر سنگ یا خاک زدن . افزار مخصوص کندن سنگ و خاک و جز آن را : تو خوش می زیستی با دلبران شادقلم شاپور می زد تیشه فرهاد. نظامی .زدم تیشه یک روز بر تل خاک بگوش آم...
-
لثم
لغتنامه دهخدا
لثم . [ ل َ ] (ع مص )کوفتن و شکستن شتر سنگ را به سپل . || شکستن و خون آلود کردن سنگ سپل شتر را. || به مشت زدن بر بینی . التثام . (منتهی الارب ). || بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارندو زخم رماح را لثم ملاح شناسند. (جهانگشای جوینی ).
-
سفرود
لغتنامه دهخدا
سفرود. [ س َ ] (اِ) مرغ سنگ خواره و به عربی قطا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).سنگ خور. سنگ خواره . (زمخشری ). رجوع به اسفرود شود.
-
حصو
لغتنامه دهخدا
حصو. [ ح َص ْوْ ] (ع مص ) بازداشتن . منع. (تاج المصادر بیهقی ). منع کردن . مانع شدن . || درد کردن روده ها. (آنندراج ). || حصو یا حصی ارض ؛ سنگ ریزه ناک شدن آن . سنگ ریزه شدن کمیز در مثانه . (یادداشت مؤلف ). || زدن کسی یا چیزی با سنگ ریزه . و رجوع به...
-
صخیخ
لغتنامه دهخدا
صخیخ . [ ص َ ] (ع اِ) آواز سنگ . (منتهی الارب ). || آواز زدن چیزی سخت را بر صخرة. || (مص ) بمنقار زدن زاغ پشت شتر را. (قطر المحیط).
-
چخماخ زدن
لغتنامه دهخدا
چخماخ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ بکار بردن . بوسیله ٔ چخماخ آتش روشن کردن . دو پاره ٔ سنگ چخماخ را بهم زدن ، تا آتش از آن جهد. چخماق زدن .با آتشزنه آتش افروختن . || تبرزین زدن .
-
نبل
لغتنامه دهخدا
نبل . [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) سنگ استنجا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سنگ های خرد و سنگ های بزرگ . ج ِ نبلة. رجوع به نُبلَة شود.
-
تکثح
لغتنامه دهخدا
تکثح . [ ت َ ک َث ْ ث ُ ] (ع مص ) حرکت دادن : تکثح بالحصی ؛ حرکت داد آن را. (منتهی الارب ). به سنگ ریزه زدن . (از اقرب الموارد). سنگریزه انداختن و زدن به آن . (ناظم الاطباء).
-
استحجار
لغتنامه دهخدا
استحجار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حجره ساختن . || دلیر گردیدن . (منتهی الارب ). || سنگ شدن . به سنگ بدل گشتن . بستن خلطی چون سنگ . تحجر. سنگی گرفتن . عظیم سخت شدن .- استحجار طین ؛ سخت شدن گِل چون سنگ . (زوزنی ) (منتهی الارب ). رجوع به مستحجر شود.