کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ آب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وزن سنگ
لغتنامه دهخدا
وزن سنگ . [ وَ س َ ] (اِ مرکب ) وقار و تمکین . || قدر و قیمت . (ناظم الاطباء).
-
هره سنگ
لغتنامه دهخدا
هره سنگ . [ هََ رَ س َ ] (اِخ ) هرسنگ که دهی بوده است در مازندران . رجوع به هرسنگ شود.
-
هم سنگ
لغتنامه دهخدا
هم سنگ . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم وزن . (برهان ): بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم ).ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست . اسدی .اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ ...
-
تل سنگ
لغتنامه دهخدا
تل سنگ . [ ت ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیر است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و188تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دست سنگ
لغتنامه دهخدا
دست سنگ . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) دستاسنگ . (جهانگیری ).فلاخن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دستاسنگ شود.
-
دل سنگ
لغتنامه دهخدا
دل سنگ . [ دِ س َ ] (ص مرکب ) سنگدل . قسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به سنگدل شود.
-
ذغال سنگ
لغتنامه دهخدا
ذغال سنگ . [ ذُ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ذغال معدنی . حجر موسی . حجاره ٔ قبر موسی . احجارالسود. (الجماهر بیرونی ). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است . رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا...
-
زغال سنگ
لغتنامه دهخدا
زغال سنگ . [ زُ س َ ](اِ مرکب ) زغالی که نتیجه ٔ تفحیم انساج و اعضای گیاهان بسیار قدیم در قشر طبقات زمین است . این زغال چون تحت فشار طبقات ارضی قرار گرفته سختی زیادتری نسبت به انواع دیگر زغالها یافته و خود دارای اقسام متعدد است . زغال سنگ در ایجاد حر...
-
سنگ صبور
لغتنامه دهخدا
سنگ صبور. [ س َ گ ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ افسانه ای که غم های خویش بر آن شمردندی و سنگ چون بلاگردانی بترکیدی . (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ اساطیری که اندوه های مردم را می شنیدی و غمخوار آنان بود. (فرهنگ فارسی معین ). اصولاً سنگ به «صبوری »...
-
سنگ صلایه
لغتنامه دهخدا
سنگ صلایه . [ س َ گ ِ ص َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که داروها را بر روی آن سایند. (آنندراج ). مداک . مدوک . (منتهی الارب ) : گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکنددر سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.منوچهری .
-
سنگ فسان
لغتنامه دهخدا
سنگ فسان . [ س َ گ ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست . (آنندراج ). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سُنباذَج . صلب . (از...
-
سنگ فلاخن
لغتنامه دهخدا
سنگ فلاخن . [ س َ گ ِ ف َ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در فلاخن گذاشته درهوا اندازند و این عمل اکثر برای پرواز جانورانی است که بر درختان بارور نشیند. (آنندراج ) : راست چگونه شودت کار چو گردون راست نهاده ست بر تو سنگ فلاخن . ناصرخسرو.نیم سنگ...
-
سنگ قبر
لغتنامه دهخدا
سنگ قبر. [ س َ گ ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مررکب ) سنگ که بر زبر قبر نهند و گاه بر آن نام صاحب قبر و تاریخ وفات بر آن نقر کنند. (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ لحد.
-
سنگ قمر
لغتنامه دهخدا
سنگ قمر. [ س َگ ِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است که آنرا در بلاد عرب شبها در افزونی ماه یابند و آن سفید و شفاف میباشد. گویند اگر بر درختی بندند که بار و میوه ندهد بارآور گردد و چون بسایند و بصاحب صرع دهند شفا یابد و آنرا به عربی حجرالقمر...
-
سنگ قناعت
لغتنامه دهخدا
سنگ قناعت . [ س َ گ ِ ق َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در وقت شدت گرسنگی بر شکم بندند تا ایذای جوع کم شود، چنانکه درزمان آن حضرت (پیغمبر) اصحاب می بستند و این عمل مسنون است . (آنندراج ). سنگی که در شدت گرسنگی بر شکم بندند تا اذیت آن کم گردد...