کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگلاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگلاخ
لغتنامه دهخدا
سنگلاخ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگستان که جا و مکان سنگ باشد چه لاخ به معنی مکان آمده است همچو دیولاخ که جا و مقام دیو را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). زمین سنگستان . (لغت فرس اسدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) : صحرای سنگروی و که سنگلاخ رااز سم آهوان و گو...
-
سنگلاخ
لغتنامه دهخدا
سنگلاخ . [ س َ ] (اِخ ) (میرزا...) از شعرا و عرفا و خوشنویسان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه و ناصرالدین شاه بود.در شب جمعه 17 صفر 1294 هَ . ق . بسنی نزدیک به یک صد و ده سال در تبریز فوت کرد و در آنجا بخاک سپرده شد. میرزا سنگلاخ اصلاً خراسانی است و در خط ن...
-
جستوجو در متن
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . (ترکی ، اِ) با اشباع بمعنی کرم که آن را به عربی دودگویند. (سنگلاخ ). || گرگ . ذئب . (سنگلاخ ).
-
قوروت
لغتنامه دهخدا
قوروت . (ترکی ، اِ) کشک . (سنگلاخ ). قروت . رجوع به آن دوشود. || امر است از خشک کردن . (سنگلاخ ).
-
سنگ بوم
لغتنامه دهخدا
سنگ بوم . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگلاخ . (آنندراج ).
-
قوباغ
لغتنامه دهخدا
قوباغ . (اِخ ) قوباق . (سنگلاخ ). رجوع به قوباق شود.
-
میرزاسنگلاخ
لغتنامه دهخدا
میرزاسنگلاخ . [ س َ ] (اِخ ) بجنوردی . رجوع به سنگلاخ شود.
-
مینگلی
لغتنامه دهخدا
مینگلی . (ترکی ، ص ) خالدار. مینکلیغ. منگلی . (سنگلاخ ).
-
مانگلای
لغتنامه دهخدا
مانگلای . [ گ َ ] (مغولی ، اِ) منقلای . پیشانی باشد... (سنگلاخ ورق 319). منغلای . پیشانی . جبهه . || مقدمه ٔ لشکر. مقدمةالجیش . منقلای . (سنگلاخ ورق 319).
-
یادامیش
لغتنامه دهخدا
یادامیش . (ترکی ، ص ) ناتوان شده . (فرهنگ سنگلاخ ورق 327 ب ).
-
سنگبار
لغتنامه دهخدا
سنگبار. [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگلاخ . || سنگستان . || سنگ باران . (ناظم الاطباء).
-
قوران
لغتنامه دهخدا
قوران . (ترکی ، اِ) سلاح . قور. (سنگلاخ ). رجوع به قور شود.
-
لاب
لغتنامه دهخدا
لاب . (ع اِ) ج ِ لابة. سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ).
-
فتین
لغتنامه دهخدا
فتین . [ ف َ ] (ع اِ) زمین سوزان سنگلاخ که گویی سنگش در حال سوختن است . ج ، فُتْن . (اقرب الموارد). زمین سنگلاخ سوخته و زمین سنگناک سیاه . (منتهی الارب ).