کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگسار کردن
لغتنامه دهخدا
سنگسار کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب )رجم . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). معروف است برای تنبیه مقصرین و کسانی که به بت پرستی گرائیده و اشخاصی که سبت را تدنیس نموده ومرتکب فواحش میشدند یا سر از حکم والدین بدرمی بردند، ایشان...
-
واژههای مشابه
-
سنگسار شدن
لغتنامه دهخدا
سنگسار شدن . [ س َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) رجم شدن . سنگباران شدن : گر اول به پیکی کنی قصد سنگ هم آخر بمرغی شوی سنگسار.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
مرجمه
لغتنامه دهخدا
مرجمه . [ م َ ج َ م َ ] (ع مص ) سنگسار کردن . ج ، مراجم . (یادداشت مؤلف ).
-
مرجمة
لغتنامه دهخدا
مرجمة. [ م ِ ج َ م َ ] (ع اِ) آلت رجم . قذافه . (متن اللغة). وسیله ٔ سنگسار کردن . وسیله ٔ سنگباران .
-
رجم کردن
لغتنامه دهخدا
رجم کردن . [رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . راندن : رجم کن این لعبت شنگرف رادر قلم هم نسخ کش این حرف را. خاقانی .|| دشنام دادن . (ناظم الاطباء). || سنگسار کردن . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ) .
-
سنگ انداز کردن
لغتنامه دهخدا
سنگ انداز کردن . [ س َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلوخ انداز کردن . می خوردن در آخر ماه شعبان . کنایه از جشن گرفتن : شهریاراماهی آمد بس عزیز و محترم با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگارمی برغبت نوش و سنگ انداز کن بادوستان زآنکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار...
-
سنگساری
لغتنامه دهخدا
سنگساری . [ س َ ] (حامص مرکب ) رجم . (ناظم الاطباء). عمل سنگسار کردن . رجم کردن : مکن بر فرق خسرو سنگباری چو فرهادش مکش در سنگساری . خاقانی .سری دگر بکف آور که در طریقت عشق سزاست این سر سگسار سنگساری را. خاقانی .با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت ... ...
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رُ ] (ع مص ) رَجْم . سنگسار کردن و راندن باشد و چون وارد شده است که شیاطین به آسمان برمی شدند و استراق سمع نموده اخبار آسمانی را به کاهنان می رساندند تا مردم را روی بدیشان کنند و در ضلالت افکنند پس از ولادت حضرت رسول (ص ) آنان را به تیرهای ش...
-
رجم
لغتنامه دهخدا
رجم . [ رَ ] (ع مص ) سنگسار کردن . (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ) : طرفداران کوه آهنین چنگ به رجم حاسدش برداشته سنگ . نظامی ....
-
بار کردن
لغتنامه دهخدا
بار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل . (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است ). بار بر ستور نهادن . بار بر پشت خر و استر و مانند آن نهادن : قاطرها را بار کردن . حمل کردن . (ناظم الاطباء: بار): کرب الناقة کروباً؛ بار کردن ...
-
مرجوم
لغتنامه دهخدا
مرجوم . [ م َ ] (ع ص ) سنگسار کرده شده . (غیاث اللغات ). رجیم . که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رجم و رجوم . رجوع به رجم شود. || رانده شده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). مهجور. ملعون . مطرود. رجیم . ...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (ع ص ) چابک از هر چیزی . ج ، اَجلاد، جِلاد، جُلُد. (منتهی الارب ). تیز و شتاب . کذا فی الرشیدی . (آنندراج ). شتاب و زود و تیز و چست و چالاک و چابک . (ناظم الاطباء). جَلید. بشکول . (مهذب الاسماء). || (مص ) زدن . ضرب . هرو. عصو. || گزیدن (...
-
ابورغال
لغتنامه دهخدا
ابورغال . [ اَ رِ ] (اِخ ) گویند آنگاه که ابرهةبن صباح صاحب الفیل بخراب کردن مکه می شد ابورغال دلیل و بلد حبشه بود و وی در راه بمرد و قبر او به مُغمس است براه طائف وحاجیان آن سو چون بدانجا رسند گور او را سنگسار کنند. ابن سیده گوید ابورغال بنده ٔ شعیب...