کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگریزه سنگریزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قضض
لغتنامه دهخدا
قضض . [ ق َ ض َ ] (ع اِ) سنگریزه که شکسته و ریزه گردد. || سنگریزه ٔ خرد. || خاک که بر فرش نشیند. || جمیع: جاء القوم قضضهم ؛ ای جمیعهم . || (ص ) سنگریزه ناک : طعام قضض ؛ طعام سنگریزه ناک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
مقضوض
لغتنامه دهخدا
مقضوض . [ م َ ] (ع اِ) سنگریزه ٔ بزرگ . || (ص ) طعامی که در آن سنگریزه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جذاذة
لغتنامه دهخدا
جذاذة. [ ج ُ ذَ ] (ع اِ) یکی جُذاذ، یعنی سنگریزه های زر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگریزه های زر. (آنندراج ).
-
زلة
لغتنامه دهخدا
زلة. [ زِل ْ ل َ ] (ع اِ) سنگریزه یا سنگریزه های تابان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوع و هیأت لغزش . (ناظم الاطباء).
-
ارطاس
لغتنامه دهخدا
ارطاس . [ اِ ] (ع مص ) ارطاس حجارة؛ موافق شدن و هموار نشستن بعض سنگریزه ها بر بعض دیگر. بعضی سنگریزه بر بعضی موافق شدن . هموار نشستن . (منتهی الأرب ).
-
ملاة
لغتنامه دهخدا
ملاة. [ م َ ] (ع اِ) دشت سنگریزه و سراب ناک . ج ، مَلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دشت سنگریزه ناک و سراب ناک . (ناظم الاطباء).
-
احصاب
لغتنامه دهخدا
احصاب . [ اِ ] (ع مص ) سنگریزه انداختن : اَحصب الفرس ؛ سنگریزه انداخت اسب بِسُم در رفتن . (منتهی الارب ). || اعراض کردن . (منتهی الارب ). || فراخ سالی یافتن . (زوزنی ). || بابر شدن زمین . (زوزنی ).
-
شذان
لغتنامه دهخدا
شذان . [ ش َ / ش ُذْ ذا ] (ع اِ) سنگریزه های پراکنده و جز آن . (منتهی الارب ). سنگریزه های متفرق و جز آن و مفتوح آن اسم جمع است ، چون کذان . (از اقرب الموارد).- شذان الحصا ؛ سنگریزه های پراکنده و جز آن . (ناظم الاطباء).- شذان الناس ؛ مردم پراکنده . ...
-
حصاحص
لغتنامه دهخدا
حصاحص . [ ح َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حصحص . سنگها. سنگریزه ها.
-
حصیم
لغتنامه دهخدا
حصیم . [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه های خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وثام
لغتنامه دهخدا
وثام . [ وِ ] (ع مص ) خون آلود کردن سنگریزه پای را. (اقرب الموارد) (المنجد).
-
حصبة
لغتنامه دهخدا
حصبة. [ ح َ ص َ ب َ ] (ع اِ) سنگریزه ، و یکی از آن ، و این نادر است .
-
مرموض
لغتنامه دهخدا
مرموض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمض . رجوع به رمض شود. || شکم کفانیده با پوست آن در مغاکی بر سنگریزه های تفسیده زیر خاکستر گرم پخته گوسفند را. (منتهی الارب ).- لحم مرموض ؛ گوشت به سنگریزه ٔ تافته زیر خاکستر گرم بریان کرده . (یادداشت مرحوم ...
-
بنت الارض
لغتنامه دهخدا
بنت الارض . [ ب ِ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) سنگریزه . حصاة. || نوعی از چشمه های مخفی که عابر آنرا نمی بیند. || نوعی نبات . و بهمه چیزها که اززمین است بنات الارض گویند. || سنگ شفاف و سنگریزه ها که در تقسیم آب بکار برند. (از المرصع).
-
طقطقة
لغتنامه دهخدا
طقطقة. [ طَ طَ ق َ ] (ع اِ صوت ) آواز سنگریزه . || آواز سم اسب بر جای سخت . (منتهی الارب ).