کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگباران کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سنگ باران کردن
لغتنامه دهخدا
سنگ باران کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگ زدن و سنگ ریختن بر کسی یا جایی . (از آنندراج ) : یکی سنگ باران بکردند سخت چو باد خزان برجهد بر درخت . فردوسی .که بود آن کس که پیل آورد وقتی بر در کعبه که مرغش سنگ باران کرد و دوزخ شد سرانجامش . خاقانی .ا...
-
جستوجو در متن
-
مرجمة
لغتنامه دهخدا
مرجمة. [ م ِ ج َ م َ ] (ع اِ) آلت رجم . قذافه . (متن اللغة). وسیله ٔ سنگسار کردن . وسیله ٔ سنگباران .
-
بمباران
لغتنامه دهخدا
بمباران . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) (این کلمه به قیاس با سنگباران و گلباران و با عنایت به کلمه ٔ بمباردمان فرانسه ساخته شده است ). مخفف بمب باران و به معنی بمباردمان فرانسه است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). فروریختن بمب بر موضعی از راه هوا و بوسیله ٔ هواپیما ...
-
سنگ باران کردن
لغتنامه دهخدا
سنگ باران کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگ زدن و سنگ ریختن بر کسی یا جایی . (از آنندراج ) : یکی سنگ باران بکردند سخت چو باد خزان برجهد بر درخت . فردوسی .که بود آن کس که پیل آورد وقتی بر در کعبه که مرغش سنگ باران کرد و دوزخ شد سرانجامش . خاقانی .ا...
-
مرجوم
لغتنامه دهخدا
مرجوم . [ م َ ] (ع ص ) سنگسار کرده شده . (غیاث اللغات ). رجیم . که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رجم و رجوم . رجوع به رجم شود. || رانده شده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). مهجور. ملعون . مطرود. رجیم . ...
-
بازیچه
لغتنامه دهخدا
بازیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) بازی خرد. (یادداشت مؤلف ). تصغیربازی . (ناظم الاطباء). || آلت بازی . آنچه بدان بازی کنند. (برهان قاطع). آنچه بدان اطفال بازی کنند و بهندی کهلونا گویند. بازیچه ، اگر چه در ظاهر تصغیر بازی است ، مگر تحقیق آن است که کلم...
-
رسیدن
لغتنامه دهخدا
رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) آمدن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 12) (فرهنگ فارسی معین ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمدن کسی به جایی . قدوم . ورود: رسیدن به خیر؛ خیرمقدم . (یادداشت مؤلف ). در آمدن . (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ...
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِ) فیل .کلثوم . مَرْدی ̍. عرداد. (منتهی الارب ). بر وزن و معنی فیل است . (آنندراج ). رجوع به فیل شود : نیل دهنده تویی بگاه عطیت پیل دمنده بگاه کینه گزاری . رودکی .و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان ) جانوران گوناگونند چون ، پیل و گرگ و طاو...
-
باروت
لغتنامه دهخدا
باروت . (اِ)بارود. یَمسو. (برهان ). بارو. (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است ). (رشیدی ). شوره . دارو. (اسدی ). اَشوش . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). ملح البارود.(دزی ج 1). ملح صینی . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). حجر آسیوس . اسیوس . اسیوش . ح...