کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنور
لغتنامه دهخدا
سنور. [ س ِن ْ ن َ ] (ع اِ) گربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به گربه شود. || مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || مهره های استخوان گردن . || بیخ دم . ج ، سنانیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم...
-
سنور
لغتنامه دهخدا
سنور.[ س َ ن َوْ وَ ] (ع اِ) خفتان از دوال بافته و تمامه سلاح هر چه باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). چیزی باشداز پوست که درپوشند در جنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
صنور
لغتنامه دهخدا
صنور. [ ص ِن ْ ن َ ] (ع ص ) زفت ناکس بدخوی . (منتهی الارب ). البخیل السیی ٔ الخلق . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
پشیک
لغتنامه دهخدا
پشیک . [ پ ُ ] (اِ) گربه . سنور.
-
اثقف
لغتنامه دهخدا
اثقف . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) ترش تر. || زودربای تر: اثقف من سنّور.
-
ازرم
لغتنامه دهخدا
ازرم . [ اَ رَ ] (ع اِ) گربه . قِط. سِنّور. هِرّ.
-
سنانیر
لغتنامه دهخدا
سنانیر. [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سنور. گربه . (آنندراج ) (دهار). ج ِ سنور و سنار. (ناظم الاطباء). رجوع به سنار شود. || نام گیاهی است که آمله است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
-
ظهون
لغتنامه دهخدا
ظهون . [ ] (ع اِ) سنّور وحشی است و به فارسی گربه ٔ دشتی نامند. (فهرست مخزن الادویة).
-
میلی
لغتنامه دهخدا
میلی . (اِ) گربه را گویند که عربان سنور خوانند. (آنندراج ) (برهان ). گربه . (ناظم الاطباء) .
-
ابوخداش
لغتنامه دهخدا
ابوخداش . [ اَ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) گربه . (مهذب الاسماء). سنور. (المزهر). قِطّ.هِرّ. || ارنب . (المزهر). خرگوش . درما.
-
بلی
لغتنامه دهخدا
بلی . [ ب ِل ْ لی ] (اِ) به هندی سنور است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
هرس
لغتنامه دهخدا
هرس . [ هََ ] (ع مص ) سخت خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت خوار شدن . (منتهی الارب ). || خرد کردن و هریسه کردن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) گربه . (منتهی الارب ). سنور. (اقرب الموارد).
-
سیوف
لغتنامه دهخدا
سیوف . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سیف . شمشیرها : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و سنور. مسعودسعد.ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسدکه این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح . مسعودسعد.رجوع به سیف شود.