کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنقر
لغتنامه دهخدا
سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) ابن مودود. سردودمان اتابکان فارس یا سلغریان . جلوس 543 متوفی 557 هَ . ق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود.
-
سنقر
لغتنامه دهخدا
سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) از اعلام ترکان است . || نام غلامی است . (آنندراج ) (غیاث ) : در زمانی بود امیری از کرام بود سنقر نام او را یک غلام .مولوی .
-
سنقر
لغتنامه دهخدا
سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. دارای 100 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سنقر
لغتنامه دهخدا
سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ) به معنی سنقار و آن مرغی باشد شکاری از جنس چرغ گویند. بسیار زننده میباشد و پیوسته پادشاهان بدان شکار کنند. (برهان ). پرنده ای است شکاری مثل باز که در هندوستان بواسطه ٔ حرارت نزید و این ترکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج )...
-
واژههای مشابه
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام فرمانروای ارمینیه (579-589 هَ .ق .).
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) یکی از غلامان ترک ملک شاه که در حلب از جانب تتش حکومت داشت (478-487 هَ .ق .)، و در آخر کار بر تتش قیام کرد و اسیر شد. و او پدر اتابک عمادالدین زنگی سرسلسله ٔ اتابکان موصل و حلب است . و نام کامل او قسیم الدوله ابوسعید حاجب ...
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سپید + سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از جنس شاهین و چرخ بحری ، و لقب پادشاهان ترک نیز بوده ، و کنایه از روز و آفتاب هم هست و گویند این لقب ترکیست -...
-
بای سنقر
لغتنامه دهخدا
بای سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ) (از: بای + سنقر) و سنقور مرغی شکاری است از جنس چرغ که شنقار نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
جامع آق سنقر
لغتنامه دهخدا
جامع آق سنقر. [ م ِ ع ِ س ُ ق ُ ] (اِخ ) مسجد جامع معروفی است به مصر. این جامع راامیر آق سنقر (ابراهیم آغا) ناصری برپا کرد. وی از ممالیک ناصر محمدبن قلاوون و متنفذترین مرد سیاسی این سلسله است . وی بنای این جامع را در شانزدهم رمضان 848 هَ .ق . آغاز کر...
-
واژههای همآوا
-
سنغر
لغتنامه دهخدا
سنغر. [ س ُ غ ُ ] (اِخ ) ابن مودود. رجوع به سنقر، سنقربن مودود، سلاجقه و سلجوقیان شود.
-
سنغر
لغتنامه دهخدا
سنغر. [ س ُغ ُ ] (اِ) مرد آژین کننده ٔ آسیا. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خوشیار
لغتنامه دهخدا
خوشیار. [ خوَش ْ / خُش ْ ](اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع در شمال سنقر و خاور راه فرعی سنقر به اوعباس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).