کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنده
لغتنامه دهخدا
سنده . [ س َ / س ِ دَ / دِ ] (اِ) فضله و غائط گنده ٔ آدمی . (برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). فضله . سگاله . فضله و سگاله که به پاره های بزرگ و دراز باشد از انسان و سگ و مانند آن . گوه آنچه دراز و سخت بود از انسان...
-
سنده
لغتنامه دهخدا
سنده . [ س َ دَ ] (اِ) سندان آهنگران . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
سنده ها
لغتنامه دهخدا
سنده ها. [ ] (اِ) به هندی طباشیر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای همآوا
-
صندح
لغتنامه دهخدا
صندح . [ ص َ دَ ] (ع اِ) سنگ پهناور. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
گه لوله
لغتنامه دهخدا
گه لوله . [ گ ُه ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ گه . سنده . پلیدی و نجاست استوانه ای شکل . || در تداول عامه ، دشنامی است به کنایه .
-
سنداره
لغتنامه دهخدا
سنداره . [ س َ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) حرامزاده . (برهان ) (آنندراج ). بچه ٔ بی پدر چون سرراهی یا با چندین پدر. ولدالزناء. سند. سندره . رجوع به سند، سندره و سنده شود.
-
لنده
لغتنامه دهخدا
لنده .[ ل ُ دَ / دِ ] (اِمص ) اسم مصدر از لندیدن . لندش .- لُنده دادن (در تداول مردم شیراز) ؛ غرغر زدن . غرغر کردن . لندیدن .|| (اِ) سنده (در تداول مردم گناباد).
-
کوی یافت
لغتنامه دهخدا
کوی یافت . (ن مف مرکب ) طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. (برهان ). بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. (ناظم الاطباء). یافته ٔ کوی . کودکی که وی را در راهی افکنده باشند و کسی او را برداشته و تربیت کند. بچه ٔ سرراهی .(فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ...
-
ناپاکزاده
لغتنامه دهخدا
ناپاکزاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خشوک . ولدالزنا. سند. سنده . سندره . بدنژاد. حرام زاده . که اصیل و نسیب نیست . که نژاده نیست . که از نسل و نطفه ٔ پاک نیست : ز ناپاکزاده مدارید امیدکه زنگی به شستن نگرددسپید. فردوسی .همه ٔ خوارج مشتی ناپاکزاده ، منکر...
-
گه
لغتنامه دهخدا
گه . [ گ ُه ْ ] (اِ) همان گوه است که به معنی سرگین باشد. (شعوری ج 2 ص 328) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از لغت فرس اسدی ). سرگین و مدفوع آدمی و جز آن . نخاله ٔ غذا که از شکم بیرون آید. پلیدی . براز. فضله . عذره . غایط. هار. در تداول کودک...
-
سند
لغتنامه دهخدا
سند. [ س َ / س ِ ] (اِ) سرگین انسان که بغایت سطبر و سخت و گنده باشد. (غیاث ). سنده . || در بیت ذیل این کلمه آمده است و البته بفتح سین معجمه است ، چه فردوسی همه جا هند (نام مملکت ) را بفتح هاء می آورد، لکن معنی آن معلوم من نشد. نسخه ٔ خطی متعلق به نوی...
-
اربعینات
لغتنامه دهخدا
اربعینات . [ اَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اربعین . || اربعینات فی الحدیث و غیره ، اما الحدیث فقد ورد من طرق کثیرة بروایات متنوعة ان رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم قال : من حفظ علی امتی اربعین حدیثا فی امر دینها بعثه اﷲ تعالی یوم القیامة فی زمرة الفقهاء والعل...