کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سندباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سندباد
لغتنامه دهخدا
سندباد. [ س ِ ] (اِخ ) سنباد مجوس . رجوع به سنباد شود.
-
سندباد
لغتنامه دهخدا
سندباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام پسر گشتاسب بن لهراسب .(فرهنگ رشیدی ). نام پسر گشتاسب بن لهراسب بود که با اسفندیار اخوت داشته . وی طالب حکمت و دانش گردید و تا به مقام دانایی و فرزانگی رسیده ، کتابی در حکمت و پند و عقلیات بنام خود تألیف کرده و آن در روزگار...
-
سندباد
لغتنامه دهخدا
سندباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام حکیم هندی که مسعودی مؤلف مروج الذهب و ابن الندیم او را واضع «سندبادنامه » دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین ) : ویژه توئی در گهر سخته تویی در هنرنکته تویی در سمراز نکت سندباد. منوچهری .چه خوش آمد این نکته در سندبادکه عشق آتش ا...
-
جستوجو در متن
-
جریده ٔ انصاف
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ انصاف . [ ج َ دَ / دِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتر احکام عدالت و دادگستری : جریده انصاف به خامه ٔ عدل این دولت مزین شده . (سندباد نامه ص 9).
-
سندبادنامه
لغتنامه دهخدا
سندبادنامه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) داستانی قدیم بود که آنرا از موضوعات سندباد حکیم هندی میدانسته اند. این کتاب نخست بدستور نوح بن منصور سامانی توسط خواجه عمید ابوالفوارس قناوزی بفارسی دری ترجمه شد و نیز آنرابه عربی تحت عنوان «حکایة الملک المتوج مع...
-
نغز آمدن
لغتنامه دهخدا
نغز آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شایسته افتادن . مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن : نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن . مولوی .چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن که بودند سرگشته از دست زن . سعدی .چه نغز آمد این نکته در سندبادکه عشق آت...
-
بال زدن
لغتنامه دهخدا
بال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...مرغ ). تکان دادن بال .هفوه . (منتهی الارب ). اخفاق . (تاج المصادر بیهقی ): پر و بال به آب زلال شسته ، بال میزد و نشاط میکرد. (سندباد نامه ص 335). || پرواز کردن . پریدن .
-
چهره گشاده
لغتنامه دهخدا
چهره گشاده . [ چ ِ رَ / رِ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجلو. برقع برافکنده . روی گشاده : سپر ماه چهره گشاده ٔ قلم قدرت اوست ، و تیغ آفتاب از میانه ٔصبح برکشیده ٔ ارادت او. (سندباد نامه ٔ ظهیری ص 2).
-
سنباد
لغتنامه دهخدا
سنباد. [ سِم ْ ] (اِخ ) سندباد مجوس مقتول 137 هَ . ق . وی پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه که یکی از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت . اگرچه وی ظاهراً آیین جدیدی نیاورد و معروف و مجوس بود. و نحوه ٔ اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست ، مع ذلک ع...
-
بحری
لغتنامه دهخدا
بحری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بحر. (انساب سمعانی ). دریائی . (لغات مصوبه فرهنگستان ) (ناظم الاطباء). مقابل بری ، که دریائی باشد. که از دریا به دست آید. که در دریا زید : بحر و بر هر دو زیر فرمانش بری و بحری آفرین خوانش . نظامی . || منسوب به بحرین ...
-
ابان بن عبدالحمید
لغتنامه دهخدا
ابان بن عبدالحمید. [ اَ ن ِ ن ِ ع َ دِل ْ ح َ ] (اِخ ) ابن لاحق بن عفیر الرقاشی . از شعرای عرب و مداح آل برمک بوده . شاعری بسیارشعر و بیشتر اشعار او مزدوج و مسمط است و وی کتب بسیاری از فارسی و غیر آن بشعر کرده است از جمله کتاب کلیله و دمنه به امر برا...
-
مستجمع
لغتنامه دهخدا
مستجمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجماع . فراهم آمده و با هم جمع شده . (ناظم الاطباء). || خواهان اجتماع . (ناظم الاطباء). || جمعکننده و فراهم آرنده . (غیاث ). || کامل . سرآمد : فیلسوفان گفتند سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در م...
-
متبحر
لغتنامه دهخدا
متبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بسیارعلم . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فر...
-
افاضت
لغتنامه دهخدا
افاضت . [ اِ ض َ ] (ع مص ) فیض دادن و خیر بسیار رسانیدن . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). افاضة عربی است که در فارسی به این صورت نوشته شود : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات .... و افاضت جود... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل ب...