کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ] (اِ) نمک طعام . (برهان ) (آنندراج ). || چرک وریم که عربان وسخ گویند. (برهان ) (آنندراج ). شوخ .
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ن َ ] (ع مص ) برگردیدن . || تباه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گند شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). گند شدن . (دهار). تغییر یافتن . مزه گرداندن روغن و طعام . سنخ الدهن ؛ روغن فاسد شد و تغییر یافت . (از منتهی الارب ). || بسیار خوردن طعا...
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ن ِ ] (ع ص ) تبناک : بلد سنخ ؛ شهر تبناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س ِ ] (ع اِ) بیخ و بن دندان . ج ، اسناخ ، سنوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بن دندان و اصل آن . جای رستن دندان بن دندان . (دهار) (مهذب الاسماء). || بیخ و اصل و ماده ٔ هر چیز. (برهان ). اصل مردم . بیخ و اصل هر چیزی . || بن پیکان . (مهذب الاسما...
-
واژههای مشابه
-
هم سنخ
لغتنامه دهخدا
هم سنخ . [ هََ س ِ ] (ص مرکب ) هم جنس .هم نوع . هم صنف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سنخ شود.
-
واژههای همآوا
-
صنخ
لغتنامه دهخدا
صنخ . [ ص َ ن ِ ] (ع ص ) فم صنخ ؛ دهان که بیخ دندانهای آن برآمده باشد. (منتهی الارب ).
-
صنخ
لغتنامه دهخدا
صنخ . [ ص ِ ] (ع اِ) اصل . بن . ج ، اصناخ . (منتهی الارب ). سنخ . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اسناخ
لغتنامه دهخدا
اسناخ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِنخ .
-
اصناخ
لغتنامه دهخدا
اصناخ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صنخ ، بمعنی اصل و بن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ صنخ ، بمعنی سنخ . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صنخ و سنخ شود.
-
صنخ
لغتنامه دهخدا
صنخ . [ ص ِ ] (ع اِ) اصل . بن . ج ، اصناخ . (منتهی الارب ). سنخ . (اقرب الموارد).
-
هم صنف
لغتنامه دهخدا
هم صنف . [ هََ ص ِ ] (ص مرکب ) دو تن که از یک صنف باشند. هم گروه . هم جنس . هم سنخ . (یادداشتهای مؤلف ).
-
هم نوع
لغتنامه دهخدا
هم نوع . [ هََ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) همنوع . هم جنس . هم صنف . هم سنخ . (یادداشت مؤلف ).