کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنجنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنجنده
لغتنامه دهخدا
سنجنده . [ س َ ج َ دَ / دِ ] (نف ) که سنجد. که به سنجش درآرد. رجوع به سنجیدن شود. || وزان . کشنده . وزن کننده . رجوع به سنجیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
سنجندگی
لغتنامه دهخدا
سنجندگی . [ س َ ج َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی سنجنده . رجوع به سنجنده شود.
-
یاقوت سنج
لغتنامه دهخدا
یاقوت سنج . [ س َ ] (نف مرکب ) اندازه گیرنده و سنجنده ٔ یاقوت : همان گوهری جام یاقوت سنج کلیدی است بر قفل بسیار گنج .نظامی .
-
هواسنج
لغتنامه دهخدا
هواسنج . [ هََ س َ ] (نف مرکب ) سنجنده ٔ هوا. || (اِ مرکب ) ابزاری که فشار هوا و به همین مناسبت ارتفاعات و تغییرات آتمسفریک را بدان سنجند.
-
ترازوسنج
لغتنامه دهخدا
ترازوسنج . [ ت َ س َ ] (نف مرکب ) سنجنده ٔ ترازو. وزّان . ترازودار : دست کیوان شده ترازوسنج سخته از خاک تا به کیوان گنج .نظامی .
-
درم پیمای
لغتنامه دهخدا
درم پیمای . [ دِ رَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) درم پیماینده . وَزّان . درم سنج . سنجنده . وزن کننده . شمارنده ٔ درم : بطَرْف دیگر بگذر که خازنش بینی نشسته از پی بخشیدنش درم پیمای .فرخی .
-
مال سنج
لغتنامه دهخدا
مال سنج . [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه تفتیش از گنج می کند. (ناظم الاطباء). سنجنده و اندازه گیرنده ٔ کالا و متاع : به هشیاری طالع مال سنج بجز ماریه کس نشد مار گنج . نظامی .و رجوع به سنج شود.
-
دینارسنج
لغتنامه دهخدا
دینارسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) سنجنده ٔ دینار. کنایه از شخصی که زر بحدی داشته باشد که در شمارآن مشقت انگاشته کارش بوزن نقود انجامیده باشد یا آنکه به حقیقت دینار خوب وارسد و طریق پیدا کردن آن را ماهر باشد. (آنندراج ). ناقد زر. صراف : شنید او ز پیران دی...
-
ترازودار
لغتنامه دهخدا
ترازودار. [ ت َ ] (نف مرکب ) وزّان . سنجنده . وزن کننده . آنکه دارای ترازوست و اشیاء را سنجد و وزن کند. آنکه چیزها را در ترازو کشد و تعیین وزن آنها کند. ترازوسنج : سرم زآن جفت زانو شد که از تن حلقه ای سازم در آن حلقه ترازودار، بیاعان روحانی . خاقانی ...
-
راهسنج
لغتنامه دهخدا
راهسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) سنجنده ٔ راه . که راه سنجد.که سنجش راه کند. کسی که نیک و بد راه را خوب دریابد و سلوک کند و بی محابا برود. (از بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) (از آنندراج ). || گام سنج . قدم شمار. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، بمعنی مطلق راهرو....
-
مشک سنج
لغتنامه دهخدا
مشک سنج . [ م ُ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) وزن کننده و سنجنده ٔ مشک . || در بیت زیر کنایه از فرارسیدن شب است : چو شب قفل پیروزه برزد به گنج ترازوی کافور شد مشک سنج . نظامی . || از اسمای معشوق . (آنندراج ). || زلف معشوق . (ناظم الاطباء) : به آتش بر آن شوش...
-
پیمای
لغتنامه دهخدا
پیمای . [ پ َ/ پ ِ ] (نف مرخم ) پیما. پیماینده . طی کننده . چون : آسمان پیمای . بحرپیمای . (آنندراج ). بادیه پیمای . دشت پیمای ، راه پیمای ، رودپیمای . (آنندراج ). زمین پیمای . ملک پیمای . محیطپیمای : چون دایره گر محیطپیمای شوی چون نقطه اگر ساکن یکجا...
-
بالاسنج
لغتنامه دهخدا
بالاسنج . [ س َ ] (نف مرکب )که اندازه ٔ بالا گیرد. سنجنده ٔ قامت . اندازه گیرنده ٔ قد. || (اِ مرکب ) قدسنج . قامت سنج . آلت و وسیله ای که بدان اندازه ٔ قامت اشخاص را به دست آرند و معمولاً عبارت است از عمودی مدرج بدرجاتی که میزان ارتفاع را نشان میدهد ...
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ س َ ] (اِ) وزن و کیل است که از وزن کردن و کشیدن به ترازو باشد. (برهان ). وزن کردن و وزن به این معنی مبدل سنگ است . (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). || (نف ) مخفف سنجنده . که بسنجد. که برکشد. و در این معنی غالباً مزید مؤخر کلمات دیگر شود و صفت...