کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ سنجدها که نزدیک به تیره ٔ زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه ٔ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است . میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است . درخت س...
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه ٔ بخش باجگیران شهرستان قوچان . دارای 491 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت ، مالداری ، جوال بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
درخت سنجد
لغتنامه دهخدا
درخت سنجد. [ دِ رَ س ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری کدکن ، با 185 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
درخت سنجد
لغتنامه دهخدا
درخت سنجد. [ دِ رَ س ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 52هزارگزی شمال باختری مشهد و جنوب کشف رود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شال سنجد
لغتنامه دهخدا
شال سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ مرکب ) نام زیتون تلخ در مازندران . (درختان جنگلی ایران ص 192 و جنگل شناسی ص 249 ج 1) . مخفف شغال سنجد، و نامی است که در مازندران به زن زلخت [ زیتون تلخ ] دهند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کلاته درخت سنجد
لغتنامه دهخدا
کلاته درخت سنجد. [ ک َ ت ِ دِ رَ س ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
چوب دانه
لغتنامه دهخدا
چوب دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سنجد. (جهانگیری ). میوه ای است که آن را سنجد گویند و بعربی غبیرا خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سنجد شود.
-
غبیده بادام
لغتنامه دهخدا
غبیده بادام . [ غ ُ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) قسمی نان شیرینی با بادام . || رجوع به قبیده شود. || سنجد. رجوع به سنجد شود. غُبَیرا.
-
خبیده بادام
لغتنامه دهخدا
خبیده بادام . [ خ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سنجد. (از ناظم الاطباء).
-
پستنک
لغتنامه دهخدا
پستنک . [ پ ِ ت َ ن َ ] (اِ) پستانک . سنجد. سنجد گرگان . جیلان . غبیده بادام . غبیرا. سه گونه از این درخت در ایران یافت شود، دو گونه در جنگلهای خزر و یک گونه در نواحی خشک . و نیز رجوع به غبیرا و پستانک شود.
-
جیلان
لغتنامه دهخدا
جیلان . (اِ) میوه ایست مانند کُنار که آنرا سنجد و سنجد گیلان نیز میگویند و بتازیش عناب خوانند و اصح با جیم فارسی چیلان است . (شرفنامه ٔ منیری ). سنجد گرگانی . (اسدی ). پستنک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پستانک . عبیر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ...
-
وزانون
لغتنامه دهخدا
وزانون . [وَزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وزان . (مهذب الاسماء). به معنی آنکه بار سنجد. در حالت رفعی . رجوع به وزان شود.
-
آقابا
لغتنامه دهخدا
آقابا. (اِخ ) آقابابا. نام قریه ای بزرگ در راه قزوین و رشت میان حسین آباد و رشت ، در 170 هزارگزی طهران ، و سنجد آن بخوبی مشهور است .