کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ام سنان
لغتنامه دهخدا
ام سنان . [ اُم ْ م ِ س ِ ](اِخ ) از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 244 شود.
-
ابراهیم بن سنان
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سنان . [ اِ م ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قره ٔ حرانی صابی (296-336 یا 338 هَ .ق .). مهندس و ریاضی دان و طبیب . در بغداد متولد شده و نزد پدر و معلمین خصوصی فنون و علوم آن زمان را آموخت . وقتی مستکفی باﷲ خلیفه او ...
-
ابن سنان خفاجی
لغتنامه دهخدا
ابن سنان خفاجی . [ اِ ن ُ س ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن سعید خفاجی شاعر. مذهب شیعی داشته و از مردم حلب بوده است و در 466 هَ .ق . وفات کرده است . او راست : کتاب سرّالفصاحه که در برلین به طبع رسیده و دیوان اشعار خود او که به بیروت چاپ شده...
-
سام بنی سنان
لغتنامه دهخدا
سام بنی سنان . [ م ِ ب َ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است در مغرب جبال صنهاجه مضاف الی بنی سنان . قبیله ای است که ممکن است از طایفه بربر باشد. (معجم البلدان ).
-
حسن امی سنان زاده
لغتنامه دهخدا
حسن امی سنان زاده . [ح َ س َ ن ِ اُم ْ م س َ دَ ] (اِخ ) قسطنطنی خلوتی درگذشته ٔ 1082 هَ . ق . او راست : دیوان شعر ترکی و دو کتاب دیگر که در هدیة العارفین (ج 1 ص 294) یاد شده است .
-
واژههای همآوا
-
صنان
لغتنامه دهخدا
صنان . [ ] (اِخ ) (جای کله ها) موضعی است در ساحل یهودا در نزدیکی کنارش یوشی 15:37 و دور نیست که صانان باشد میک 1:11 بعضی گمان برده اند که صنان جموع است و آن دهی است که به جنوب شرقی اشقلون واقع است و دیگران آن را زنایره دانسته اند که به مسافت دو میل و...
-
صنان
لغتنامه دهخدا
صنان . [ ص ُ ] (ع اِ) گند بغل . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). بوی بغل . (غیاث اللغات ) (دهار).
-
صنان
لغتنامه دهخدا
صنان .[ ص َن ْ نا ] (اِخ ) دلاوری بوده است . (منتهی الارب ).
-
ثنان
لغتنامه دهخدا
ثنان . [ ث ِ ] (ع اِ) گیاه بسیار و بهم پیچیده .
-
ثنان
لغتنامه دهخدا
ثنان . [ ث ُ ] (اِخ ) موضعی است .
-
جستوجو در متن
-
خفاجی
لغتنامه دهخدا
خفاجی . [خ َ ] (اِخ ) ابن سنان رجوع به ابن سنان خفاجی شود.
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن سنان (نوه ٔ محمدبن سنان ) زاهری از محدثین است . (ریحانة الادب ). و رجوع به زاهری (محمدبن سنان ) شود.
-
زبد
لغتنامه دهخدا
زبد. [ زَ ] (اِخ ) پسر سنان . (ترجمه ٔ قاموس ) (منتهی الارب ). برخی زبدبن سنان را با یاء تحتانی (زیدبن سنان ) ضبط کرده اند. (تاج العروس ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن سنان الخفاجی . رجوع به ابن سنان خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.