کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سم شناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سم شناسی
لغتنامه دهخدا
سم شناسی . [ س َ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی . علم سموم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
سم سم کار
لغتنامه دهخدا
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).
-
هله سم
لغتنامه دهخدا
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
پیکانه سم
لغتنامه دهخدا
پیکانه سم . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) آنچه سمش به اندام پیکان باشد. آنکه سمش چون پیکان بوداز سختی . یا آنکه چنان پیکان بهر چیزی که رسد آنرا شکافد یا چون پیکان بر تیر، سم یا ساق پا استوار بودو بندگاه قوت تمام دارد. (از آنندراج ) : ز تاراج ...
-
زره سم
لغتنامه دهخدا
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئی تنین محور است . اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).- سنان زره سم ؛ سنانی که زره را سوراخ سوراخ کند. (آنندراج ).
-
رویین سم
لغتنامه دهخدا
رویین سم . [ س ُ ] (ص مرکب ) رویینه سم . که سم چون روی دارد محکم و سخت . || (اِ مرکب ) اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 37). رجوع به رویینه سم و اسب شود.
-
رویینه سم
لغتنامه دهخدا
رویینه سم . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) رویین سم . قوی سم . اسب ومرکبی که دارای پای و سم نیرومند باشد : برانگیخت پس رخش رویینه سم برآمد خروشیدن گاودم . فردوسی .نشست از بر ابلق مشک دم جهنده سرافراز رویینه سم . فردوسی .رجوع به رویین سم شود.
-
سنگ سم
لغتنامه دهخدا
سنگ سم . [ س َ س ُ ] (ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد : پس پای او شد که بنددش دُم خروشان شد آن باره ٔ سنگ سم .فردوسی .
-
سم افکندن
لغتنامه دهخدا
سم افکندن . [ س ُاَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از لنگ شدن . (برهان ).
-
سم افکنده
لغتنامه دهخدا
سم افکنده . [ س ُ اَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) افکنده ٔ سم . ستور که سم آن افتاده باشد. || کنایه از عاجز و درمانده از حرکت و رفتار. (آنندراج ). کنایه از لنگ و مانده از رفتن . (غیاث ).
-
سم الحمار
لغتنامه دهخدا
سم الحمار. [ س َم ْ مُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) خرزهره . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به سم شود.
-
سم الخیاط
لغتنامه دهخدا
سم الخیاط. [ س َم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) سوراخ سوزن . رجوع به سم شود.
-
سم السمک
لغتنامه دهخدا
سم السمک .[ س َم ْ مُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
-
سم الفار
لغتنامه دهخدا
سم الفار. [ س َم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.