کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمینه
لغتنامه دهخدا
سمینه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) پارچه ٔ باریک رقیق و تنک . (آنندراج ) (برهان ). نام جامه ای که باریک و نازک باشد. (غیاث ).
-
واژههای مشابه
-
سمینة
لغتنامه دهخدا
سمینة. [ س َ ن ] (ع ص ) ارض سمینة؛ زمین گردناک که سنگ در آن باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ابن سمینه
لغتنامه دهخدا
ابن سمینه . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) یحیی بن یحیی قرطبی . وفات 315 هَ .ق . از اطبای نامی اندلس . او در نجوم و ادبیات نیز مهارت داشت و معتزلی مذهب بود.
-
جستوجو در متن
-
مرادغ
لغتنامه دهخدا
مرادغ . [ م َ دِ ] (ع اِ) ج ِ مردغة. (اقرب الموارد). رجوع به مَردَغَة شود. || ناقة ذات مرادغ ؛ ماده شتر فربه . (منتهی الارب ). سمینة. (اقرب الموارد).
-
نهیة
لغتنامه دهخدا
نهیة. [ ن َ هی ی َ ] (ع ص ) ناقة نهیة؛ناقه ٔ به پایان فربهی رسیده . (منتهی الارب ). نِهیَة. به غایت چاقی رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || جزور نهیة؛ ضخمة سمینة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر کشتنی ستبر و فربه . (ناظم الاطباء). درش...
-
ساغدة
لغتنامه دهخدا
ساغدة. [ غ ِ دَ ] (ع ص ) فصال ساغدة، و مسغده ؛ بچه های شتر جداکرده از مادران و سیراب از شیر فربه . (شرح قاموس ). شترکره های سیرشیر وشیرفربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راویة من اللبن سمینة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بیان ثقفی عبدی ساحلی . وی از مردم انبار است و چندی قضاوت سیراف داشت . او از سفیان ثوری و فرات بن سائب و عبدالرحمان مسعودی روایت کند و از وی فضل بن شخیت و محمدبن خلف حداد و احمدبن مطهر عبدی و محمدبن ابی سمینه ٔ تمار و اسحاق ب...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یحیی قرطبی معروف به ابن سمینه ، وی به سوی مشرق روی آورد و به بغداد و قاهره سفر کرد. او در نحو و زبان و ادب عرب و اخبار و شعر و عروض و حدیث و فقه و جدل و ریاضی و نجوم و پزشکی دست داشت و به گوشه نشینی می گرایید و به سال ...
-
تجبجب
لغتنامه دهخدا
تجبجب . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) قدید کردن .(زوزنی ). توشه گرفتن مرد وشیقه را و آن گوشتی است که آن را یک جوش داده قدید سازند تا دیر ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ): تجبجب الرجل ُ؛ قدد اللحم وشیقة. (قطر المحیط). اذا عرضت منها کهاة سمی...
-
ابن نقطه
لغتنامه دهخدا
ابن نقطه . [ اِ ن ُ ن ُ طَ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عبدالغنی بن ابی بکر شجاع . محدث حنبلی . لقب او معین الدین است . پدر او عبدالغنی حافظ رحّال حنبلی از علماء معروف بایثار و قناعت بود و در سال 583 هَ . ق . به بغداد درگذشت . محمد در طلب حدیث و اکتساب از ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن اسماعیل الطائی الکوفی مکنی به ابی یعقوب . محدثی ثقه است . ابن داود در رجال خود وی را با اسحاق بن بُرَیْد یکی دانسته و علامه ٔ حلی در خلاصة الاقوال این دعوی را رد کرده است . و شیخ طوسی او را در رجال خود در عداد اصحاب ب...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ زَ ] (ع اِ) آداک .(منتهی الارب ). آداک و جزیره . (ناظم الاطباء). زمین که آب دریا از آن بازمیگردد. مانند جزیره . (از تاج العروس ) (از متن اللغة). زمینی که مد آب دریا از آنجا بازمیگردد. (از اقرب الموارد). || گوسفند فربه . (منتهی الارب ) (ناظ...
-
حجرالبقر
لغتنامه دهخدا
حجرالبقر. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) ورس . اندرزا. گاوزن . پادزهر گاوی . گاو زهرج . خرزة البقر. سنگی است که در زهره و شیردان گاو متکون میشود و پازهر گاوی و اندرزا نامند. مایل بسیاهی با اندک براقی و سست و منقط بسیاهی و بعضی بزردی و باطن او...