کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمیع
لغتنامه دهخدا
سمیع. [ س َ ] (ع ص ) شنواننده . شنونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شنوا. (دهار) (مهذب الاسماء): اذن سمیع؛ گوش شنوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : دوم گوشت شنودن که به روی چشم خود دیدن سمیع و نیک و بد کیشی اگر حیلت اگردستان . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص ...
-
جستوجو در متن
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سمیع. راوی حدیث است .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سمیع مکنی به ابومحمد. محدث است و شعبه از وی روایت کند.
-
ابوسفیان
لغتنامه دهخدا
ابوسفیان . [ اَ س ُف ْ ] (اِخ ) محمّدبن عیسی بن القاسم بن سمیع. از اعمش و اوزاعی روایت کند.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن سمیع. محدث است و شعبه از وی روایت کند.
-
سابری
لغتنامه دهخدا
سابری . [ ب ِ ری ی ] (اِخ ) اسماعیل بن سمیع حنفی کوفی فروشنده ٔ سابری مکنی به ابومحمد از مردم کوفه و از محدثان است . (سمعانی ).
-
نیازی
لغتنامه دهخدا
نیازی . (اِخ ) محمد سمیع (میر...) دهلوی از معاصران و شاگردان حزین لاهیجی است . او راست :مردم و ننشست از پا آه غمناکم هنوزدود می خیزد چو شمع کشته از خاکم هنوز. (از صبح گلشن ص 571).و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
-
شنواننده
لغتنامه دهخدا
شنواننده . [ ش َ / ش ِ ن َ وا ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) که بشنواند: رجل سمع یا سمیع یا مسمع یا رجل سمع؛ مرد شنواننده . (منتهی الارب ). رجوع به شنواندن شود.
-
طس
لغتنامه دهخدا
طس . [ طا سین ْ ] (اِخ ) سورتی است از قرآن . جمع آن ذوات طس است نه طواسین . (منتهی الارب ). و طس آغاز سوره ٔ نمل را مفسرین گفته اند سوگند است یعنی سوگند به خدای لطیف و سمیع. (تفسیر ابوالفتوح ). سوگند به طول و سناء حق .
-
ایمةالاسماء
لغتنامه دهخدا
ایمةالاسماء. [ اَ ی ِم ْ م َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) اسمای سبعه ٔ الهیه که حی ، عالم ، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
شنوا
لغتنامه دهخدا
شنوا. [ ش َ / ش ِ ن َ ] (نف ) که شنود. مقابل کر. آنکه کر نیست . دارای حس شنوائی . شنونده و مستمع و سامع. (ناظم الاطباء). سامع. سمیع. (دهار). شنونده و سمیع. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و بادی در گوش او دمید شنوا شد. (قصص الانبیاء ص 191).بشنوانید مرا ش...
-
تلاوت
لغتنامه دهخدا
تلاوت . [ ت ِ وَ] (ع مص ) تلاوة. خواندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خواندن قرآن و جز آن . (آنندراج ). خواندن با قرائت و اندیشه و تأمل . (ناظم الاطباء) : اگر خدای جهان را سمیع می دانی مکن بلند برای خدا تلاوت را. صائب (از آنندراج ).رجوع به ت...
-
حسین یزدی
لغتنامه دهخدا
حسین یزدی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن سمیع یزدی . او راست : تحفة الولی در شرح عهد مالک که در مشهد در 1227 هَ . ق . نگاشته و حاشیه بر قوانین الاصول . (ذریعه ج 3 ص 480 و ج 6 ص 176).
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تغییردهنده . دیگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم . (قرآن 53/8). || ناپایدار و بی ...