کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمور یا راسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گریبان سمور
لغتنامه دهخدا
گریبان سمور. [گ ِ ن ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوستین سمور که به هر دو جانب چپکن در ولایت و به هر دو طرف نیمه آستین در هند دوزند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : چون عبای مصریش کامل پریشان تا بناف چون گریبان سمورش زلف مشکین تا کمر.(از آنندراج ).
-
سمور سیه
لغتنامه دهخدا
سمور سیه . [ س َ رِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که عربان لیل گویند.(برهان ) (آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد و روباه زرد.نظامی .
-
تیغه ٔ سمور
لغتنامه دهخدا
تیغه ٔ سمور. [ غ َ / غ ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیغه ٔ قندز. کنایه از وسط و بلندی سمور و قندز، نام دو جانور معروف . و به مجازبر پوستین اینها اطلاق کنند. (آنندراج ) : سمور خط مشکینش چنان خوش تیغه افتاده که می گرددترنج غبغب او در میانش گم ....
-
جستوجو در متن
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَ ل َ /ل ِ ] (اِ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه ٔ صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است . (از برهان ). ابن مِقرض ، و آن جانورکیست قاتل و کشنده ٔ کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. (از تاج العروس ذیل مقرض ).رو...