کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِ) از یونانی «سالامندرا» در فرانسوی نیز «سالامندر» به معنی فرشته ٔ موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است . (از افادات علامه ٔ دهخدا) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام جانوری است که در آتش متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی...
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد.دارای 131 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بنشن ، چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی است از هندوستان که چوب عود از آنجا آرند. (برهان ). شهری است بزرگ بر کران دریا، و پادشاهی دهم است . (حدود العالم ). شهری است از خزران بر کران دریا جایی بانعمت و بازارها و بازرگانان . (حدود العالم ). مردان را سپا...
-
واژههای مشابه
-
مهاباد سمندر
لغتنامه دهخدا
مهاباد سمندر. [ م َ دِ س َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه با 327 تن سکنه . محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
سمندوک
لغتنامه دهخدا
سمندوک . [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که حیوان آتشی باشد. (برهان ). رجوع به سمندر شود.
-
سومندر
لغتنامه دهخدا
سومندر. [ م َ دَ ] (اِ)سمندر است و آن جانوری باشد که در آتش متکون میشود.(برهان ) (آنندراج ). سمندر باشد که آنرا سامندر نیز گویند. (جهانگیری ). رجوع به سمندر و سالامندرا شود.
-
سرفوت
لغتنامه دهخدا
سرفوت . [ ] (اِ) سمندر. سمندل . (دزی ج 1 ص 649).
-
سمندول
لغتنامه دهخدا
سمندول . [ س َ م َ ] (اِ) جانوری باشد که در آتش متکون شود. (برهان ). سمندور. سمندر. (جهانگیری ).
-
آذرشب
لغتنامه دهخدا
آذرشب .[ ذَ ش َ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ موکل آتش که پیوسته در آتش است . || (اِ مرکب ) سمندر : در شودبی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم همچو آذرشب به آتش همچو مرغابی بجوی . منوچهری .[ و خسروپرویز را بود ] دستارچه ٔ آذرشب و آن از موی سمندر بافته بود. (مجمل...
-
سمندور
لغتنامه دهخدا
سمندور. [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که جانوری آتشی باشد. (برهان ). نام جانوری است که میان آتش متکون بود. بعضی گفته اند بر هیأت موشی باشد و از پوستش مردم بزرگ کلاه سازند. آورده اند که هرگاه پوستش چرکین شود در میان آتش بیندازند چرکهای آن بسوزد و پاکیزه...
-
آذرشین
لغتنامه دهخدا
آذرشین . [ ذَ ] (اِ مرکب ) سمندر. || حربا. و در بعض فرهنگها در شعر منوچهری بجای آذرشب آذرشین ضبط کرده و شعر را شاهدبرای آذرشین آورده اند .
-
سمندل
لغتنامه دهخدا
سمندل . [ س َ م َ دَ ] (اِ) مرغی است بهند که در آتش نمی سوزد. (برهان ) (منتهی الارب ). رجوع به سمندر، سمندول ، سمندوک ، سمندور و سمندون شود.
-
سمندون
لغتنامه دهخدا
سمندون . [ س َ م َ ] (اِ) سمندر است که جانور آتشی باشد و اصل این لغت سام اندرون بود، یعنی در اندرون آتش چه سام به معنی آتش آمده است . (برهان ).