کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمل
لغتنامه دهخدا
سمل . [ س َ ] (ع مص ) پاک کردن حوض را از گل و لای . || صلح کردن میان قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صلح افکندن میان قوم . (تاج المصادر بیهقی ). || گل و لای آوردن دلو با آب اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کور کردن ...
-
سمل
لغتنامه دهخدا
سمل . [ س َ م َ ] (ع اِ) ج ِ سَمَلَة و سُملَة. به معنی اندک آب در بن خنور مانده یا عام است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به سمله شود.
-
سمل
لغتنامه دهخدا
سمل . [ س َ م ِ ] (ع ص ) کهنه (جامه ). (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
صمل
لغتنامه دهخدا
صمل . [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || سخت شدن و درشت گردیدن چیزی . || خشک و خشن گردیدن درخت بدان جهت که آب نیابد. || بازایستادن از طعام . (منتهی الارب ).
-
صمل
لغتنامه دهخدا
صمل . [ ص َ ] (ع اِ) صمل الشجر؛ یبسی و خشونت درخت . (منتهی الارب ).
-
صمل
لغتنامه دهخدا
صمل . [ ص ُ م ُل ل ] (ع ص ) مرد قوی جثه ٔ گرداندام . || حافر صمل ؛ سم سخت و استوار. (منتهی الارب ).
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث َ / ث َ م َ ] (ع اِ) سعت عیش .یقال : اختار فلان دارالثمل ؛ ای دارالخفض و المقام .
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث َ / ث َ م َ ] (ع مص ) ثمول . طعام وآب خورانیدن . || خوردن . || غم خواری کردن . || اقامت کردن . درنگی نمودن . || بیهوش شدن . || مست گردیدن .
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث َ م َ ] (ع اِ) ج ِ ثَملة.
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث َ م َ ] (ع اِ) مستی . || سایه .
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث َ م ِ ] (ع ص ) مست . || بیهوش . || محب : هو ثمل ُ اًلی کذا؛ یعنی او محب است مر او را.
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث ِ م ِ ] (ع ص ) مست . (دهار).
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث ُ ] (ع اِ) اندک از عقل و حزم . ثُملة.
-
ثمل
لغتنامه دهخدا
ثمل . [ ث ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ ثَمْلَة و ثُمْلَة.