کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمع و بصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ام سمع
لغتنامه دهخدا
ام سمع. [ اُم ْ م ِ س َ ] (ع اِ مرکب ) دماغ . (المرصع) (اقرب الموارد) .
-
جستوجو در متن
-
بصر
لغتنامه دهخدا
بصر. [ ب َ ص َ ] (ع اِمص ) بینائی . ج ، ابصار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء) : رادی آمیخته است با کف اوهمچو بادیده ٔ بصیر بصر. فرخی .ای آنکه تن به روی تو دیده شود همه از عشق روی تو همه دیده بصر شود. مسعودسعد.کی باشدش بصر چو بجای دو...
-
تمیمیة
لغتنامه دهخدا
تمیمیة. [ ت َی ْ ی َ ] (اِخ ) از فرق غلات و مشبهه ٔ شیعه . از اصحاب زرارةبن اعین می باشند و بهمین سبب زراریه هم نامیده می شوند. این فرقه علم و قدرت و حیات و سمع و بصر را برای خدای تعالی حادث می دانستند و در باب امامت نیز از واقفه بودند. (از خاندان نو...
-
امهات صفات
لغتنامه دهخدا
امهات صفات . [ اُم ْ م َ ت ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنرااسمای ذاتی هم میگویند و آن صفات سبعه اند، اول حیات که آنرا امام الصفات گویند. دوم علم . سوم قدرت . چهارم ارادت . پنجم سمع. ششم بصر. هفتم کلام . (آنندراج ).
-
نایافتن
لغتنامه دهخدا
نایافتن . [ ت َ ] (مص منفی ) نیافتن . به دست نیاوردن . تحصیل نکردن : سمع و بصر و ذوق و شم و حس که بدو یافت جوینده ز نایافتن خیر امان را. ناصرخسرو.چنان راغب مشو در جستن کام که از نایافتن رنجی سرانجام .نظامی .
-
معاقدت
لغتنامه دهخدا
معاقدت . [ م ُ ق َ / ق ِ دَ ] (از ع ، اِمص )با کسی عهد بستن . با یکدیگر پیمان کردن . معاهده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر آنچه به سمع جمع رسیده بوده ، به بصر بصیرت مشاهده کردند و تشدید معاقدت ایمان و تجدید معاهدت بر مبانی ایمان بجای آوردند. (مرز...
-
پنج حس
لغتنامه دهخدا
پنج حس . [ پ َ ح ِس س ] (اِ مرکب ) پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس . حواس خمسه : کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس لشکری مر ملک عز را چون نبی را چاریار. سنائی . || پنج قوه ٔ باطنی ، و آن عبارتست از حس مشترک و خیال و واهمه و...
-
معاهدت
لغتنامه دهخدا
معاهدت . [ م ُ هََ / هَِدَ ] (از ع ، اِمص ) معاهدة. عهد کردن : و بر این معنی مصافحت و معاهدت فرمود و قبول کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 98). و هر آنچه به سمع جمع رسیده بود، به بصر بصیرت مشاهده کردند و تشدید معاقدت ایمان و تجدید معاهدت بر مبانی ایم...
-
گشنه
لغتنامه دهخدا
گشنه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) گسن . گسنه .گرسنه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرسنه . (برهان )(جهانگیری ). گرسنه و گسنه . (آنندراج ) : پس باد را بفرمود تا آن بساط را بنهاد و خانه ٔ مکه را طواف کرد... پس از مکه بگذشت و از زمین حجاز بگذشت وراهگذارش د...
-
حاسة
لغتنامه دهخدا
حاسة. [ حاس ْ س َ ] (ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حاس . || (اِ). احدالحواس الخمسة یعنی آن چیز که بدان چیزی دریابند و هی السمع والبصر والشم والذوق واللمس . (مهذب الاسماء). یکی از حواس خمس . یکی از حواس پنجگانه . قوتی است که دریابد چیزی را چون سامعه و باصر...
-
کرامیة
لغتنامه دهخدا
کرامیة. [ ک َرْ را می ی َ ] (اِخ ) گروهی است که به جوهریت باری و استقرار وی بر عرش اعتقاد دارند، تعالی اﷲ عن ذلک علواً کبیراً. (منتهی الارب ). فرقه ای است از مشبهة اصحاب ابی عبداﷲ محمدبن کرام .(از اقرب الموارد). جماعتی از اهل سنت که از اثبات کنندگان ...
-
ابن دیصان
لغتنامه دهخدا
ابن دیصان . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) پدر او نهامه و مادرش نهشیران است (154-222 م .). دیصان رودی است که بر رُها (اورفه ) گذرد و نام ابن دیصان مأخوذ از اسم آن رود باشد. پدر او از هیاطله و در دربار معنو پرورش یافته و با پسر او ابگر در یک جا درس خوانده دانش...
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َ ] (از ع ، اِ) حَواس ّ. ج ِ حاسة : محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو.روزی دهان پنج حواس و چهار طبعخوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو.بشناس که توفیق تو این پنج حواس است هرپنج عطا ز ایزد مر پیر و...
-
شم
لغتنامه دهخدا
شم . [ ش َم م ] (ع اِمص ، اِ) حس بینی که درک بویها بدان است . (از اقرب الموارد). یکی از حواس پنجگانه که عمل درک بوها از آن صادر میشود. (ناظم الاطباء). حس شامه و آن در فارسی غالباً به تخفیف میم تلفظ شود مگر در حال اضافه ، مانند شر و سل و بر و جز آن . ...