کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ ] (ع مص ) میوه آوردن درخت . || پخته شدن میوه . رسیدن میوه . || ثمر مردی ؛ بسیار مال شدن او. || ثمر غنم را؛ گرد کردن برای گوسفندان درختان را (منتهی الارب ).
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ م َ ] (اِخ ) دهی است به یمن .
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ م َ ](ع اِ) آنچه بحاصل آرد نبات و شجر از خوشه و میوه ومانند آن . بر. بار. میوه . فاکهة. حاصل : دانش ثمر درخت دین است برشو بدرخت مصطفائی . ناصرخسرو.بهر خدمت هر که بر بندد کمراز درخت معرفت یابد ثمر. عطار.از باغ نشاط تو بروید گل رامش وز شاخ م...
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ ثَمَر.
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ م ِ ] (ع ص ) بسیار: مال ثمر؛ مالی بسیار.
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث ُ م ُ ] (ع اِ) جج ِ ثَمر. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اسمر
لغتنامه دهخدا
اسمر. [ اَ م ُ ] (ع اِ) ج ِ سَمُر و سَمُرة. رجوع به سَمُر و سَمُرة شود.
-
حبلات
لغتنامه دهخدا
حبلات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُبلَة.اوراق سمر. || نوعی از پیرایه های حمیل .
-
خطبان
لغتنامه دهخدا
خطبان . [ خ ُ ] (ع اِ) گیاهی مانند هلیون وبرگهای سبز درخت سَمر. (از منتهی الارب ). حَنْظَل .
-
افتال
لغتنامه دهخدا
افتال . [ اِ ] (ع مص ) برآمدن غلاف دانه ٔ سلم و طلع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برآمدن دانه ٔ سلم و سمر. (از اقرب الموارد).
-
پتاره
لغتنامه دهخدا
پتاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ) غرواش . غرواشه . (رشیدی ). غراوشه . (برهان ). سمر. دست افزاری چون جاروب که جولاهان بدان آب بر جامه ای که بافند پاشند.
-
ترگوی
لغتنامه دهخدا
ترگوی . [ ت َ ] (نف مرکب ) شیرین بیان . شیرین سخن . رطب اللسان : شاعر ترگوی شدم لاجرم تری شعرم به جهان شد سمر. سوزنی .و رجوع به تر شود.
-
صبوزه
لغتنامه دهخدا
صبوزه . [ ص َ زَ/ زِ ] (ص ) مخنث پلید بود (؟) : مادرش گشته سمر همچو صبوزه بجهان از طراز اندر تا شام و ختن تا در زنگ . قریع (از لغت فرس اسدی ).و رجوع به صبورة شود.
-
هدالة
لغتنامه دهخدا
هدالة. [ هََ ل َ ] (ع اِ) گروه . (منتهی الارب ). جماعت . (اقرب الموارد). || نوعی از درخت که در سمرزار روید و سمر نیست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هدال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
درزی نامه
لغتنامه دهخدا
درزی نامه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ درزیگران . کتاب درزیان .کتابی که داستانهای درزیان در بر دارد : در سمر میخواند درزی نامه ای گرد او جمع آمده هنگامه ای .مولوی .