کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمخ
لغتنامه دهخدا
سمخ . [ س َ ] (ع مص ) بر سوراخ گوش زدن . و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد). || برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
صمخ
لغتنامه دهخدا
صمخ . [ ص ِ ] (ع اِ) چیزی است خشک که در سوراخ پستان گوسپندان یافته میشود نزدیک ولادت و چون برآورده شود راه شیر گشاده گردد. (منتهی الارب ).
-
صمخ
لغتنامه دهخدا
صمخ .[ ص َ ] (ع مص ) زدن صماخ کسی را. بر سوراخ گوش زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به مشت زدن چشم کسی را. || اذیت دادن گرمی روی کسی را. || لخت تابیدن آفتاب بر کسی . (منتهی الارب ).